نگاهی بر زندگی نامه شهید؛ جاویدالاثر «خانعلی ده مرده»
نوید شاهد گلستان؛ دل شهید براقی است که تاعرش برین انسان را بالا می برد آری دل شهید است که محل عروج فرشتگان مقرب است.
سیره شهید خانعلی ده مرده؛
شهید خانعلی ده مرده فرزند حسن در سال 1339 در شهرستان گنبدکاووس در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود، وضعیت اقتصادی خانواده متوسط بود و از لحاظ فرهنگی و تحصیل، به جزء پدر و مادر بقیه تحصیل کرده بودند.
خانعلی دوران طفولیت را مانند سایر بچه ها با بازی های کودکانه سپری نمود و در سن هفت سالگی وارد عرصه علم و دانش شد و تا کلاس سوم راهنمائی ادامه تحصیل داد.
خدیجه دهنوی همسرگرامی شهید توصیفی از شهید آنچه که در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید:
ایشان عنصری فعال و علاقمند به مردم و میهن اسلامی بودند، با خصوصیات اسلام و دوستی و غیرت ملی – مذهبی که داشتند، توانستد در خدمت نظام جمهوری اسلامی ایران درآمده و مطیع و فرمانبردار نظام باشند، شجاعت و ایمان را در رویارویی با دشمن توأم کرده و از آنها استقامت می گرفت.
هیچگاه از نظام خارج نشد، با تکیه بر آرزوهای دیرینه ای که در سر داشت که همان تحقق حاکمیت اقشار محروم و مستضعفان بود و آن را تحت رهبری های امام امت(ره) می یافت و همیشه سعی در کار زار داشت و براستی خدمتگذار بود و فرائض دینی (نماز و روزه) را به جای می آورد.
شهید خانعلی ده مرده شاغل بخش دولتی تکاور نیروی ارتش بود، و اوقات فراغت را به دیدار دوستان می رفت و در جلسات با آنها شرکت داشته و گاهی اوقات به مسافرت می رفت، که بیشتر جنبه تفریحی و سیاحتی داشت.
خانعلی در خانواده ای زندگی می کرد که بسیار فعال و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی بودند و با حضور در مراسم مذهبی، عمق دلبستگی و علایق ریشه ای خود را نسبت به مذهب و انقلاب نشان می دادند.
شهید خانعلی در سال 1360 ازدواج نموده و ثمره این ازدواج یک دختر می باشد.
همسرگرامی شهید در ادامه از نحوه آشنایی با شهید را در چنین روایت می کند:
هجده سال بیشتر نداشتم، نزد خیاط رفتم و منتظر پرو لباس بودم، دختر دائی داماد علی آقا (شهید) نیز در آنجا بودند به من پیشنهاد ازدواج دادند، آن زمان، دوران جنگ بود و علی آقا هم ارتشی بودند، ترس داشتم که خانواده ام قبول نکنند چون علی آقا بوشهر بودند.
در مدت 24 ساعت خودشان را به گرگان رساندند و مرا دیدند، بلاخره با اصرار خانواده علی آقا با ازدواج ما موافقت شد، دوران نامزدی ما 6 ماه بیشتر طول نکشید، تقریباً اواخر سال 60 بود و سال 61 نیز ازدواج کردیم.
شهید خانعلی ده مرده چون در ارتش خدمت می کرد، از برخوردهای سیاسی دور بود و آنچه در گفته ها و مجاورات ایشان بوده، دلالت بر نفرت از عملکرد گروه های ضد انقلاب داشتند و در راستای رهنمودهای حضرت امام(ره) می اندیشید، چند بار در مأموریت علیه گروه های مسطح در کردستان شرکت نموده بود.
شهید خانعلی در برخورد با خصم، از روحیه بالایی برخوردار بود و در دفعات مکرر که با دشمن در آبهای خلیج فارس رو به رو شدند در حد ایثار مقابله کردند، یک بار در رویارویی دریائی به تنهایی با قایق در مقابل آنها (بعثیون) ایستاد و با آر پی جی زن، یک قایق دشمن را منهدم نمود و یک بار در مأموریت آبادان در رویارویی با دشمن زخمی شد، در مجموع 10نوبت در مأموریتهای دریایی شرکت کردند.
آخرین توصیه و پیام شهید خانعلی به همسرش؛
همسرم شاید این آخرین دیدار باشد، گر چه دلم می خواست، مطالبی مبسوط برایت بنویسم ولی خوب هست بگویم بعد از من، از فرزندم مراقبت کن و راه درست زندگی کردن را به او بفهمان.
شهید عزیز همیشه به پیروی از دستورات امام خمینی (ره) سفارش می نمود و می گفت: امام را تنها نگذارید و روحیه شهادت طلبی داشت و می گفت: انسان یک بار بیشتر نمی میرد و چه بهتر است که در راه اسلام و وطن برود.
همسرش درباره شنیدن خبر شهادت شهید می گوید؛
2 ماهه باردار بودم و حالم بد بود، علی آقا (شهید) که از مأموریت آمدند با پدر خودش تماس گرفت، و از ایشان خواست به علت هوای گرم بوشهر (آن موقع در بوشهر سکونت داشتیم) مرا به گرگان ببرد، تا یک ماه گرگان باشم، و بعد مرا با خود می برد، سیزده روز بیشتر طول نکشید که علی آقا تماس گرفت و گفت؛ که من تنها هستم و شما به خانه برگردید، تصمیم گرفتم با خانواده پدر شوهرم خداحافظی کرده و سپس به خانه مادرم برای عرض خداحافظی رفتم.
سرکوچه که رسیدم انتهای کوچه شلوغ و مملو از جمعیت بود، سوال کردم جواب درستی نشینیدم، شک کردم و گفتم اتفاقی افتاده، گفتند نه...
گفتم دیشب خواب دیدم گفتند: انشاالله خیر است. فقط علی آقا شیراز زخمی شده و در بیمارستان است و حواس درست و حسابی نداشتم، به هوای اینکه علی آقا زخمی شده رهسپار شیراز شدیم، شیراز که رسیدیم، گفتم: پیش علی آقا برویم، گفتند: اول باید به ارتش زنگ بزنیم که کدام بیمارستان است.
و وقتی استراحت کردیم بعد از آن می رویم. همه داخل اتاق نشسته بودند که یواشکی تصمیم گرفتم، به ارتش زنگ بزنم. این کار را کردم و خودم را جای خانم همکارش جا زدم، و گفتم خانم دیبا هستم و الان خانم ده مرده اینجا هستند به ایشان چه بگویم؟ به ایشان چیزی نگوئید که علی آقا شهید شده و پودر شده است.
با شنیدن این کلمات دیگر چیزی متوجه نشدم، یک لحظه چشم باز کردم . خودم را در بیمارستان ارتش یافتم. مراسم ختم سوم را در شیراز برگزار کرده و هفتم علی آقا را در زادگاهش گالیکش برگزار نمود.
شهادت ایشان در محیط خانواده، خویشان و دوستان همراه با حزن و اندوه فراوان بود، زیرا خانواده اطلاع یافت، که از جسم ایشان اثری به جای نمانده و این خبر برای خانواده خیلی سنگین به نظر می رسید، و خانواده امید آن داشت که بعد از شهادت فرزندشان حداقل برای آخرین بار با پیکر پاک آن شهید وداع کنند.
این مکان پذیر نشد، و خیلی دردآور بود و در محیط کار او شهادت ایشان تأثیر گذار بود، زیرا دوستانش عنصری را از دست داده بودند که فقدان او سخت حزن انگیز بود ولی همه این مشکلات را با یاری خداوند تحمل کردند و راه شهید را ادامه داده و به جبهه رفتند و در مقابل دشمن ایستادگی نمودند.
سرانجام شهید در تاریخ چهاردهم آبان 1361 در درگیری هایی که بین ناوچه های عراق و نیروهای اسلام در پانزده کیلومتری عراق (خلیج فارس) صورت گرفت و با حملات مکرر دشمن و شلیک هواپیما به ناوچه ایران، تمامی برادران از جمله شهیده ده مرده به شهادت رسیده و اجساد همگی آنها در آبهای خلیج فارس مفقود گشت.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش مستدام باد...
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان