عملیات را به نام یا زینب(س)، پیام رسان کربلا شروع کردیم...
نوید شاهد گلستان؛ شهید جعفر خسروی کتولی/ هشتم فروردين 1345 ، در روستاي نصرت آباد از توابع شهرستان علي آبادكتول به دنيا آمد. پدرش بهرام، كشاورزي ميكرد و مادرش سيكنه نام داشت. دانش آموز سوم راهنمايي بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و يكم آبان1361 ، با سمت تك تيرانداز در موسيان توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي الازمن شهرستان زادگاهش واقع است.
روایتی خواندنی از سید ابوالفضل حسینی همرزم شهید جعفر خسروی کتولی آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید می باشد در ادامه می خوانید؛
«امدادهای غیبی»
عملیات محرم نزدیک بود، گروهی از علی آباد به منطقه جنوب اعزام شدیم، پس از ورود به پایگاه شهید بهشتی اهواز سازماندهی شدیم و بعد از نماز و صرف شام، برای آشنایی بیشتر، به طرف منطقه ی عملیاتی حرکت کردیم.
پس از مدتی به محل مورد نظر رسیدیم؛ منطقه در تیررس دشمن بود و ما باید از آنجا تا مقر اختفا به صورت سینه خیز حرکت می کردیم، در طول مسیر آتش توپخانه ی دشمن بی هدف شلیک می شد، دره ای که دور تا دور آن را کوه های بلند فرا گرفته بود، برای پناهگاه رزمندگان در نظر گرفته بودند.
تا در آنجا تمرینات و آموزشهای لازم را فرا بگیرند. تا دهم ماه محرم عملیات انجام نشد و دشمن وقتی دید که تا روز عاشورا عملیات انجام نشد با خیال راحت در سنگر مشغول استراحت بودند غروب روز یازدهم به دستور فرمانده به طرف منطقه ی موسیان حرکت کردیم.
ما، نیروهای تیپ 25 کربلا به صورت یک ستون در حرکت بودیم قبل از طلوع آفتاب و روشن شدن هوا در گودال هایی که در زیر ارتفاعات توسط سنگر سازان بی سنگر حفر شده بود، مستقر شدیم.
ما حق بیرون آمدن از گودال ها را در طول روز نداشتیم؛ بعدازظهر یکی از روزها، فرمانده اعلان کرد که امشب عملیات انجام خواهد شد و همه باید آماده شوند در همان گودال ها رزمندگان جمع شدند، در فضای معنوی و عرفانی سخنرانی کردند، مظلومیت جمهوری اسلامی در مقابل مستکبران، واقعه ی عاشورا و مظلومیت امام حسین را تداعی می کرد.
فرمانده شجاع گفت: به امید خداوند بزرگ و امدادهای غیبی، عملیات را به نام یا زینب(س)، پیام رسان کربلا شروع کردیم.
هنگام حرکت یک باره هوا درگرگون شد، باد شدیدی می وزید، صدای غرش آسمان، سینه ی دشت را می شکافت. آسمان مهتابی، تیره و تار شد، ابرهای سیاه منطقه را پوشاند و از دید دشمن ناپدید شد.
وضعیت جوی کاملاً برای حمله آماده بود. بعد از هفت کیلومتر پیاده روی به سنگرهای دشمن رسیدیم و قله ها را فتح نمودیم، در مرحله ی اول شهید محمدرضا رضایی و شهید رمضان منتظری به شهادت رسیدند.
و عده ای دیگر مجروح شدند، حمله ی برق آسای رزمندگان، دشمن را غافلگیر کرد، رزمندگان روزهای بعد، مرحله به مرحله تا پاسگاه زبیدات و شهرک به پیش رفتند.
روزها و شب ها با اختلاف دمای زیاد سپری گردید، شب باران تندی آمد و سیل جاری شد و تمام امکانات دچار خسارت گردید، اسلحه ها بر اثر آب گرفتگی کار نمی کرد.
ناگهان ساعت 8 صبح پاتک دشمن شروع شد، تنها سلاحی که رزمندگان اسلام داشتند همان ایمان و اخلاص و روحیه ی شهادت طلبی بود، دشمن با ساز و برگ نظامی، توپ، تانک، هواپیما، هلی کوپتر و پاتک را شروع کرد و به طرف ما حرکت کرد.
تا 300 متری ما پیش آمد، لحظه به لحظه سنگرها و خاکریزها هدف شلیک گلوله های توپ و تانک دشمن قرار می گرفت، هر لحظه آمار شهدا و مجروحین اضافه می شد، در این حین سردار قربانی، با پای گچ گرفته و با عصا در کنار رزمندگان قرار گرفت.
چون راه فرار نداشتیم، محاصره شدیم، ایشان دستور دادند که کسی حق تیراندازی ندارد، چون دشمن با تیراندازی شما استعداد رزمی و تجهیزات ما را ارزیابی می کند.
خاکریزها بر اثر شدت شلیک دشمن از بین می رفت؛ رزمندگان، بی دفاع و بی پناه می ماندند، در همین حین توپی به سنگر ما شلیک شد، ناگهان دنیا در مقابل چشمانم تیره و تار شد، بعد از دقایقی دود سیاه و گرد و غبار فروکش کرد.
هوا که روشن شد، احساس کردک کوله پشتی در کنارم قرار دارد؛ وقتی که بیشتر و دقیق تر به آن نگاه کردم، دیدم بدن تکه تکه شهید خسروی است...
روح مطهرش به آسمان پرواز کرد. پیکر مطهر شهید و همچنین زخمی ها را به پشت جبهه انتقال دادیم. دقایقی بعد از شهادت شهید خسروی نامه ای از طرف خانواده ی وی به خط مقدم رسید و باعث تأثر بیشتر رزمندگان شد.
خون مطهر شهدا و رشادت و پایمردی رزمندگان و امدادهای غیبی باعث شد که در مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کنیم. دشمن در حال پیشروی بود که ناگهان چند فروند هلی کوپتر ارتش جمهوری اسلامی ایران به آنها حمله کرد، که در نهایت منجر به شکست دشمن گردید.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان