«شهید یحیی مارانکلایی»؛ شیرینی و نقل بر مزارم پخش کنید+دستخط شهید
شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۵۰
مادرم؛ اگر چه می دانم نالانی، ولی در خط ناراحت باشد، مادرم ای ستاره شب مانند، همچون مادر وهب باش که سرفرزندش را در جنگ به سوی او پرتاپ کردند و شجاعانه آن را به طرف دشمن پرتاپ کرد و با ندای محکمی به دشمن گفت: من چیزی که در راه خدا و حسین دادم پس نمیگیرم.
نوید شاهد گلستان؛ شهید یحیی مارانکلایی / يكم فروردين1347 ، در روستاي حسين آبادملك از توابع شهرستان گرگان به دنيا آمد. پدرش موسي، كشاورز بود و مادرش راضيه نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه بود. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. بيست و ششم آبان 1362 ، با سمت بي سيم چي در مريوان توسط گرو ههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به قلب، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي امامزاده عبدالله شهرستان زادگاهش قرار دارد.
فرازی از وصیت نامه شهید یحیی مارانکلایی؛
به نام خالقی که جانم از اوست، منتظرم در اوست. چشم را روشنایی می بخشد و قلبم را آینه خوبی می سازد، سلام بر محمد(ص) پیامبر راستین اسلام، سلام بر علی(ع) فریاد خروشان حق اسلام، سلام بر حسین(ص) معلم راستین خط سرخ شهادت.
سلام بر مهدی(عج) منجی عالم بشریت و سلام بر خمینی نائب بر حق مهدی(عج) تبلور ایمان، استقامت و قلب تپنده مسلمین جهان و سلامت بر امت حزب الله و شهید پرور ایران و سلام بر بدن های پاره، پاره فرزندان اسلام از کربلای حسین تا کربلای ایران.
اکنون که افتخار دارم، در این جشن و مهمانی عظیم که سفره برکت خداست، شرکت کنم. بسیار خرسندم که توانسته ام به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان «خمینی کبیر» لبیک گفته و اگر گناهانم بند اسارت را از این تن رنجور باز کند و لیاقت شهادت را پیدا کنم و «ثارالله » را مفهوم بخشم.
ای خانواده ام و ای دوستان و آشنایانم آگاه باشید که من آگاهانه به راه عظیم و دشوار و لغزنده و حقیقت همسفرم نیت پا نهادم و رضایم به رضای خداست.
نکند بعد از شهادت من کوچکترین ناراحتی و غم و غصه به دل راه دهید و خدای نکرده از بلاء عام گریه کنید و نکند این کارتان بر لب های آمریکا و منافقان خنده نشان دهید.
بخصوص به خانواده ام می گویم و خدا را شکر کنید که خانواده شهید هستید، شیرینی و نقل بر مزارم پخش کنید و بر قبرم زاری نکنید و همواره بگویید اینجا حجله فرزندمان است.
مادرم؛ اگر چه می دانم نالانی، ولی در خط ناراحت باشد، مادرم ای ستاره شب مانند، همچون مادر وهب باش که سرفرزندش را در جنگ به سوی او پرتاپ کردند و شجاعانه آن را به طرف دشمن پرتاپ کرد و با ندای محکمی به دشمن گفت: من چیزی که در راه خدا و حسین دادم پس نمیگیرم.
مادرم: همچون لیلا که علی اکبر را آماده نبرد نمود و تو هم دو برادر را آماده نبرد نما.
اما وصیتم به توای تنها خواهرم: چون زینب دخت فاطمه زهرا و علی مرتضی و خواهر مظلوم دشت کربلا باش و از دست صدام و صدامیان این یزید آن زمان شکوه کن و بگو که چگونه به ما می تازند و چگونه روی مغول را سفید می کنند.
مادرم از تو خواهش عاجزانه دارم که شیرت را بر من حلال نما. پدرم سلام به آن دستهای پینه بسته ات مرا حلال نما. خواهرم و برادرانم: مرا ببخشید که گاهی اوقات به شما پر خاش نمودم. قبول دارم که از روی جهل و نادانی من سرچشمه می گرفت.
شما را ای پدرم؛ که عمری را بخاطر من در رنج و عذاب بسر بردی چون چشمانم دوستت می دارم و دوستت می داشتم و دوست دارم که بعد از من راه امام بمانی.
از کلیه برادران و خواهران اهالی روستا و دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم که چنانچه خطایی و گناهی از من سرزده است مرا ببخشید.
و در پایان پیامی دارم بر امت حزب الله و همیشه در صحنه اگر چه من کوچکتر از آنم که به این امت پیام دهم از این امت عاجزانه می خواهم که پیرو و پشتیبان ولایت فقیه باشید که همان خط امامت شیعه و خط رسول خدا و در نتیجه خط «الله» است.
دست از روحانیت بر ندارید که کشور بدون روحانیت مانند انسان بدون طبیب است، در نمازهای جمعه و جماعات شرکت کنید که به فرموده امام عزیز دشمن ها از نماز می ترسند.
به خانواده های شهدا سربزنید چرا که آنها از بهترین عزیزانشان در راه اسلام گذشتند و به جبهه ها برید که امام رفتن به جبهه را واجب کفائی دانستند.
دعا به جان امام و مسئولین مملکتی و به جان رزمندگان اسلام و برای تعجیل در ظهور حضرت امام را فراموش نکنید. در پایان تنها آرزویی که دارم این است که شهید گمنام بمیرم و اگر این فوز عظیم نصیبم نشد. آرزو دارم که مرا در کربلای گرگان و امامزاده عبدالله، در کنار دیگر برادران شهیدم به خاک بسپارید.
دعای همیشگی را فراموش نکنید/ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام/ به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی/یحیی مارانکلایی/ امضاء
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
آنکس که مرا طلب کند می باید آنکس که مرا یافت می شناسد آنکس که مرا شناخت دوستم می دارد آنکس که دوستم داشت، به من عشق می ورزد. آنکس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم. آنکس که به او عشق ورزیدم میکشم او را و آنکس را که من بکشم خونبهایش بر من واجب است و آنکس که خونبهایش برزمین واجب است من خونبهایش هستم.به نام خالقی که جانم از اوست، منتظرم در اوست. چشم را روشنایی می بخشد و قلبم را آینه خوبی می سازد، سلام بر محمد(ص) پیامبر راستین اسلام، سلام بر علی(ع) فریاد خروشان حق اسلام، سلام بر حسین(ص) معلم راستین خط سرخ شهادت.
سلام بر مهدی(عج) منجی عالم بشریت و سلام بر خمینی نائب بر حق مهدی(عج) تبلور ایمان، استقامت و قلب تپنده مسلمین جهان و سلامت بر امت حزب الله و شهید پرور ایران و سلام بر بدن های پاره، پاره فرزندان اسلام از کربلای حسین تا کربلای ایران.
اکنون که افتخار دارم، در این جشن و مهمانی عظیم که سفره برکت خداست، شرکت کنم. بسیار خرسندم که توانسته ام به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان «خمینی کبیر» لبیک گفته و اگر گناهانم بند اسارت را از این تن رنجور باز کند و لیاقت شهادت را پیدا کنم و «ثارالله » را مفهوم بخشم.
ای خانواده ام و ای دوستان و آشنایانم آگاه باشید که من آگاهانه به راه عظیم و دشوار و لغزنده و حقیقت همسفرم نیت پا نهادم و رضایم به رضای خداست.
نکند بعد از شهادت من کوچکترین ناراحتی و غم و غصه به دل راه دهید و خدای نکرده از بلاء عام گریه کنید و نکند این کارتان بر لب های آمریکا و منافقان خنده نشان دهید.
بخصوص به خانواده ام می گویم و خدا را شکر کنید که خانواده شهید هستید، شیرینی و نقل بر مزارم پخش کنید و بر قبرم زاری نکنید و همواره بگویید اینجا حجله فرزندمان است.
مادرم؛ اگر چه می دانم نالانی، ولی در خط ناراحت باشد، مادرم ای ستاره شب مانند، همچون مادر وهب باش که سرفرزندش را در جنگ به سوی او پرتاپ کردند و شجاعانه آن را به طرف دشمن پرتاپ کرد و با ندای محکمی به دشمن گفت: من چیزی که در راه خدا و حسین دادم پس نمیگیرم.
مادرم: همچون لیلا که علی اکبر را آماده نبرد نمود و تو هم دو برادر را آماده نبرد نما.
اما وصیتم به توای تنها خواهرم: چون زینب دخت فاطمه زهرا و علی مرتضی و خواهر مظلوم دشت کربلا باش و از دست صدام و صدامیان این یزید آن زمان شکوه کن و بگو که چگونه به ما می تازند و چگونه روی مغول را سفید می کنند.
پدرم و مادرم؛ نمی دانم چگونه از شما بخواهم که این فرزند ناقابلتان را حلال کنید. مرا ببخشید گر چه روئی ندارم.پدرم و مادرم؛ مرا ببخشید اگر چه بی احترامی به شما نمودم.
مادرم از تو خواهش عاجزانه دارم که شیرت را بر من حلال نما. پدرم سلام به آن دستهای پینه بسته ات مرا حلال نما. خواهرم و برادرانم: مرا ببخشید که گاهی اوقات به شما پر خاش نمودم. قبول دارم که از روی جهل و نادانی من سرچشمه می گرفت.
شما را ای پدرم؛ که عمری را بخاطر من در رنج و عذاب بسر بردی چون چشمانم دوستت می دارم و دوستت می داشتم و دوست دارم که بعد از من راه امام بمانی.
از کلیه برادران و خواهران اهالی روستا و دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم که چنانچه خطایی و گناهی از من سرزده است مرا ببخشید.
و در پایان پیامی دارم بر امت حزب الله و همیشه در صحنه اگر چه من کوچکتر از آنم که به این امت پیام دهم از این امت عاجزانه می خواهم که پیرو و پشتیبان ولایت فقیه باشید که همان خط امامت شیعه و خط رسول خدا و در نتیجه خط «الله» است.
دست از روحانیت بر ندارید که کشور بدون روحانیت مانند انسان بدون طبیب است، در نمازهای جمعه و جماعات شرکت کنید که به فرموده امام عزیز دشمن ها از نماز می ترسند.
به خانواده های شهدا سربزنید چرا که آنها از بهترین عزیزانشان در راه اسلام گذشتند و به جبهه ها برید که امام رفتن به جبهه را واجب کفائی دانستند.
دعا به جان امام و مسئولین مملکتی و به جان رزمندگان اسلام و برای تعجیل در ظهور حضرت امام را فراموش نکنید. در پایان تنها آرزویی که دارم این است که شهید گمنام بمیرم و اگر این فوز عظیم نصیبم نشد. آرزو دارم که مرا در کربلای گرگان و امامزاده عبدالله، در کنار دیگر برادران شهیدم به خاک بسپارید.
دعای همیشگی را فراموش نکنید/ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام/ به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی/یحیی مارانکلایی/ امضاء
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان
نظر شما