سیره شهید «احمد باقری»؛ در سالروز وصالش
دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۴۴
هفتم شهریور 1342 در حالیکه ظلم و ستم و خفقان همه جا بیداد می کرد و فقر گریبانگیر مردم شهر و روستا بود و تنها دارایی مردم اعتقاد و ایمان بود مسلم باقری صاحب پسری شد که به عشق پیامبر اسلام نامش را احمد نهاد...
نوید شاهد گلستان؛ درد عشق را جز به عشاق از جان گذشته نمی دهند آری درد عشق گوهری است که جزدر دل صدفین شهید جای نمی گیرد
آشنایی با شهید
هفتم شهریور 1342 در حالیکه ظلم و ستم و خفقان همه جا بیداد می کرد و فقر گریبانگیر مردم شهر و روستا بود و تنها دارایی مردم اعتقاد و ایمان بود مسلم باقری صاحب پسری شد که به عشق پیامبر اسلام نامش را احمد نهاد.
احمد باقری در روستای چکنه اولیا از قریه شهرستان نیشابور در دامان پدر و مادری مومن و با تقوی رشد و نمو یافت. و قدم به عرصه گیتی نهاد. پدرش دو همسر داشت. علاوه بر مادرش نامادری اش نیز احمد را همچون پسرش دوست می داشت.
احمد باقری در روستای چکنه اولیا از قریه شهرستان نیشابور در دامان پدر و مادری مومن و با تقوی رشد و نمو یافت. و قدم به عرصه گیتی نهاد. پدرش دو همسر داشت. علاوه بر مادرش نامادری اش نیز احمد را همچون پسرش دوست می داشت.
ورود او به منزل باعث شادی و شعف وصف ناپذیری برای اهل خانه شده بود. نامادری اش به قدری به احمد علاقمند بود که با کسب اجازه از مادر احمد او را در دامان خود بزرگ کرد.
احمد اصول اعتقادی و عقاید ناب اسلامی را از نامادری اش که بسیار با احمد مأنوس بود فرا گرفت. کم کم پس از طی هفت سال از سالهای کودکی به سن دبستان رسید. نامادری اش او را جهت کسب علم و دانش در مدرسه روستا ثبت نام کرد تا فرزند دلبندش که سالها بود به خانه اش رونق داده بود از علم و دانش بی بهره نماند.
احمد برای درس خواندن تلاش و پشتکار زیادی داشت ولیکن حضور او در مدرسه دیری نپایید با وجود اصرار زیاد نامادری اش جهت ادامه تحصیل به دلیل مشکلات فراوانی که پدرش در زمینه معیشتی دو همسر و فرزندش داشت قادر نبود مخارج تحصیل او را فراهم کند، لذا جهت تکمیل دوره ابتدایی او موفق به پایان این دوره نگردید.
خروج او از مدرسه و پایان تحصیل علم و دانش برایش بسیار سخت و مشکل بود، ولیکن شرایط زمانه اقتضا می کرد کودکانی چون او که هنوز از بازی کودکانه و حضور در مدرسه سیراب نشده بودند این محیط را ترک کرده و به کار مشغول گردند.
بنابراین احمد از همان سنین کم در کنار پدر علاوه بر کار کشاورزی به کارگری نیز مشغول شد تا اینکه به سن نوجوانی رسید. همزمان با ورودش به سن نوجوانی پدرش به همراه خانواده قصد مهاجرت نمود بنابراین از نیشابور به روستای قره بلاغ از توابع شهرستان گرگان نقل مکان نمودند و احمد با ورود به این روستا فصل دیگری از زندگی پر خیر و برکتش را آغاز نمود.
بعد از مدتی در سن دوازده سالگی به همراه چند نفر از اهل روستا جهت کار از گرگان به بندرترکمن عزیمت نمود و به مدت چند سال برای کار در بندرترکمن مشغول کارهای مختلف از جمله جمع آوری شالی و درو کردن شالی مشغول بود.
احمد اصول اعتقادی و عقاید ناب اسلامی را از نامادری اش که بسیار با احمد مأنوس بود فرا گرفت. کم کم پس از طی هفت سال از سالهای کودکی به سن دبستان رسید. نامادری اش او را جهت کسب علم و دانش در مدرسه روستا ثبت نام کرد تا فرزند دلبندش که سالها بود به خانه اش رونق داده بود از علم و دانش بی بهره نماند.
احمد برای درس خواندن تلاش و پشتکار زیادی داشت ولیکن حضور او در مدرسه دیری نپایید با وجود اصرار زیاد نامادری اش جهت ادامه تحصیل به دلیل مشکلات فراوانی که پدرش در زمینه معیشتی دو همسر و فرزندش داشت قادر نبود مخارج تحصیل او را فراهم کند، لذا جهت تکمیل دوره ابتدایی او موفق به پایان این دوره نگردید.
خروج او از مدرسه و پایان تحصیل علم و دانش برایش بسیار سخت و مشکل بود، ولیکن شرایط زمانه اقتضا می کرد کودکانی چون او که هنوز از بازی کودکانه و حضور در مدرسه سیراب نشده بودند این محیط را ترک کرده و به کار مشغول گردند.
بنابراین احمد از همان سنین کم در کنار پدر علاوه بر کار کشاورزی به کارگری نیز مشغول شد تا اینکه به سن نوجوانی رسید. همزمان با ورودش به سن نوجوانی پدرش به همراه خانواده قصد مهاجرت نمود بنابراین از نیشابور به روستای قره بلاغ از توابع شهرستان گرگان نقل مکان نمودند و احمد با ورود به این روستا فصل دیگری از زندگی پر خیر و برکتش را آغاز نمود.
بعد از مدتی در سن دوازده سالگی به همراه چند نفر از اهل روستا جهت کار از گرگان به بندرترکمن عزیمت نمود و به مدت چند سال برای کار در بندرترکمن مشغول کارهای مختلف از جمله جمع آوری شالی و درو کردن شالی مشغول بود.
با وجودیکه سنش کم بود، ولیکن مشکلات پدر را به خوبی لمس می کرد لذا پس از دریافت دستمزد مقدار اندکی از آن را جهت اجاره خانه و خوراکش نگه می داشت، مابقی را برای کمک به اعضای خانواده به گرگان می فرستاد تا گره مشکلات پدر را کمی باز کند.
در آذر ماه سال 1357 جهت سرکشی به نامادری و خانواده اش به گرگان آمد، پس از چند روز از طریق یکی از دوستان مبارزش متوجه شده بود که مردم گرگان قرار است. روز پنجم آذر راهپیمایی کنند لذا او مشتاق بود تا حضور مردم را در صحنه مبارزه ببیند.
بنابراین احمد در روز پنجم آذر در تظاهرات مردم گرگان حضور داشت و از نزدیک صحنه استقامت و ایثار مردم رنج کشیده ایران بر علیه رژیم را دیده بود.
دو ماه بعد از این واقعه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در بیت و دوم بهمن 1357 به پیروزی رسید او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی نوجوانی پانزده ساله بود که به امام بسیار عشق می ورزید و او را ارمغان روزهای روشن آزادی و امید میدانست.
هنوز چند صباحی از انقلاب اسلامی نگذشته بود که کشورش ناجوانمردانه مجبور به حضور در جنگی نا برابر شده بود ولیکن کمی سن و نیاز خانواده به وجودش او را از حضور در جبهه معاف ساخت.
چند سالی را در میدان بار گرگان به عنوان کارگر به کار مشغول شد و در بسیج روستا نیز از همان آغاز تشکیل فعالیت داشت تا اینکه در هجدهم فروردین ماه سال 1361 از طریق ارتش جهت اعزام به جبهه کوله بار سفر بست.
پس از طی سه ماه آموزش در شهر بیرجند به جبهه حق علیه باطل شتافت و در منطقه مهران در تیپ 40 سراب مشغول خدمت مقدس سربازی گردید و در عملیاتهای گوناگون به عنوان تک تیرانداز شرکت کرد پس از مدتی از مهران جهت مقابله با گروهک منافقین و کموله دموکراتها به منطقه بانه کردستان اعزام گردید.
حضور در کردستان برای احمد که روحش با سختی و مشکلات آشنا بود قابل تحمل بود زیرا او جوانی بود که از همان آغاز کودکی در کوران سختی و مشکلات بزرگ شده بود منطقه بانه کردستان همواره مورد حمله و هجوم دموکراتها قرار می گرفت و این منطقه در تیررس دشمن قرار داشت.
پس از مدتی حضور در منطقه بانه در دوازده دی ماه سال 1362 توفیق حضور در سومین مرحله عملیات والفجر 4 را یافت و در حین عملیات بود که بر اثر ترکش خمپاره از ناحیه کمر(نخاع) مجروح گردید و به خیل شهیدان زنده و جانبازان اسلام پیوست.
در آذر ماه سال 1357 جهت سرکشی به نامادری و خانواده اش به گرگان آمد، پس از چند روز از طریق یکی از دوستان مبارزش متوجه شده بود که مردم گرگان قرار است. روز پنجم آذر راهپیمایی کنند لذا او مشتاق بود تا حضور مردم را در صحنه مبارزه ببیند.
بنابراین احمد در روز پنجم آذر در تظاهرات مردم گرگان حضور داشت و از نزدیک صحنه استقامت و ایثار مردم رنج کشیده ایران بر علیه رژیم را دیده بود.
دو ماه بعد از این واقعه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در بیت و دوم بهمن 1357 به پیروزی رسید او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی نوجوانی پانزده ساله بود که به امام بسیار عشق می ورزید و او را ارمغان روزهای روشن آزادی و امید میدانست.
هنوز چند صباحی از انقلاب اسلامی نگذشته بود که کشورش ناجوانمردانه مجبور به حضور در جنگی نا برابر شده بود ولیکن کمی سن و نیاز خانواده به وجودش او را از حضور در جبهه معاف ساخت.
چند سالی را در میدان بار گرگان به عنوان کارگر به کار مشغول شد و در بسیج روستا نیز از همان آغاز تشکیل فعالیت داشت تا اینکه در هجدهم فروردین ماه سال 1361 از طریق ارتش جهت اعزام به جبهه کوله بار سفر بست.
پس از طی سه ماه آموزش در شهر بیرجند به جبهه حق علیه باطل شتافت و در منطقه مهران در تیپ 40 سراب مشغول خدمت مقدس سربازی گردید و در عملیاتهای گوناگون به عنوان تک تیرانداز شرکت کرد پس از مدتی از مهران جهت مقابله با گروهک منافقین و کموله دموکراتها به منطقه بانه کردستان اعزام گردید.
حضور در کردستان برای احمد که روحش با سختی و مشکلات آشنا بود قابل تحمل بود زیرا او جوانی بود که از همان آغاز کودکی در کوران سختی و مشکلات بزرگ شده بود منطقه بانه کردستان همواره مورد حمله و هجوم دموکراتها قرار می گرفت و این منطقه در تیررس دشمن قرار داشت.
پس از مدتی حضور در منطقه بانه در دوازده دی ماه سال 1362 توفیق حضور در سومین مرحله عملیات والفجر 4 را یافت و در حین عملیات بود که بر اثر ترکش خمپاره از ناحیه کمر(نخاع) مجروح گردید و به خیل شهیدان زنده و جانبازان اسلام پیوست.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات استان گلستان
نظر شما