تأملی بر زندگی نامه شهید «رمضانعلی شهری»؛ در سالروز شهادتش منتشر شد
در اولین روز از فصل زیبای بهار سال 1340 در یک خانواده مومن و متدین در شهرستان کردکوی از توابع استان سرسبز گلستان پسری چشم به جهان گشود. که نامش را رمضانعلی گذاشتند. مادرش در دوران بارداری سعی می کرد همیشه با وضو باشد و حتی با اینکه باردار بود روزه اش را مرتب می گرفت و نمازش را سروقت می خواند.
مادر حس می کرد فرزندش با دیگر بچه هایش متفاوت است و از لحاظ روحی خود می فهمید. پس از متولد شدن رمضانعلی، زندگیشان گرمای خاصی پیدا کرد.
رمضانعلی پسری زیبا و آرام و خنده رو بود و خانواده بسیار او را گرامی می داشتند. مادرش همیشه با وضو به او شیر می داد. پدری فردی کشاورز و زحمتکش بود و از این راه امورات زندگی را می گذراند. رمضانعلی پسر سوم خانواده بود و برادرانش او را بسیار دوست داشتند. رمضانعلی نیز با برادرانش مهربان بود و به آنها احترام می گذاشت.
سال 1347 زمان مدرسه شد و رمضانعلی هم پا به پای هم سن و سالانش پا به عرصه ی علم و دانش گذاشت. دوران ابتدایی را در مدرسه نظامی کردکوی سپری کرد.
پنج سال ابتدایی را با موفقیت و تلاش و پشتکار به پایان رساند و توانست وارد مقطع راهنمایی شود. دوران راهنمایی را در مدرسه مازیار کردکوی با موفقیت گذراند.
رمضانعلی قد کشیده بود و پسری بزرگ شده بود. پسری دلسوز و مهربان و کمک حال خانواده بود. هر کاری که می توانست برای رضایت و خشنودی پدر و مادرش انجام می داد.
سال 1356وارد دوره دبیرستان فردوسی کردکوی ثبت نام کرد. رمضانعلی دبیرستانی بود که از گوشه و کنار شهر زمزمه هایی علیه رژیم پهلوی شنیده می شد. او نیز که جوانی باهوش و فهمیده و بسیار با اخلاق بود. متوجه اطراف خود بود و سعی می کرد که بفهمد موضوع چیست...
پس از آن بود که با امام و سخنان شیوایش آشنا بود و وارد مسیر انقلاب شد. با همین وضعیت نیز درس می خواند و از لحاظ دین و مذهب نیز بسیار با ایمان بود.
نمازش را سر وقت می خواند، اهل مسجد و محراب و شرکت در مراسمات مذهبی بود، با توجه به اینکه درس می خواند با برادرانش مشغول به کار بود و در خرج و مخارج خانه کمک حال پدر و مادرش بود. با اطرافیان به مهربانی و صمیمت رفتار می کرد و به همین خاطر همه دوستش داشتند و به او احترام می گذاشتند.
با شروع انقلاب در سال 1357 رمضانعلی نیز با دیگر جوانان غیور شهرستان کردکوی در تظاهرات شرکت فعال داشت، عاشق امام بود و با تمام وجود از او پیروزی می کرد، تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
سه ماه از جنگ ایران و عراق می گذشت که هنگام رفتن به سربازی رمضانعلی شد. دوران خدمتش را در شیرگاه بود. بعد از شش ماه به مرخصی آمد و چند روزی در کنار خانواده اش بود، پس از آن برگشت به جبهه، بعد از مدتی به جنگل آمل اعزام شد و تقریبا ساعت 9 یکی از شب ها داخل جنگل در حال گشت بود که با گروهکهای داخلی درگیر شدند و تقریبا تا ساعت 6 صبح درگیری ادامه داشت.
رمضانعلی و همرزمانش شجاعانه می جنگیدند تا اینکه دشمن بر اثر برخورد تیر دشمن به سرش به مقام والای شهادت نائل آمد.