فرازی از وصیت نامه پربار شهید حضرت سنگجوینی
نوید شاهد گلستان:شهید حضرت سنگجوینی در اولین روز بهار، روز عید نوروز در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی روستای اوغان از توابع گالیکش ، شهرستان مینودشت، استان گلستان چشم به جهان گشود.والدینش به عشق پیامبران و امامان معصوم نام او را حضرت نهادند. پدرش که در تربیت وی جدیت زیادی داشت از همان طفولیت اورا با خود به مساجد و هیئت های عزاداری و مجالس مربوط به حضرت صاحب الزمان می برد.
او در سن هفت سالگی پا به مدرسه نهاد. بعد از اتمام دوران ابتدایی به مقطع راهنمایی رفت و دوران راهنمایی را تا سال سوم با نمرات خوب در سال تحصیلی 62-61 در مدرسه راهنمایی امام اوغان به پایان رساند.با شروع جنگ تحمیلی او نیز همانند دیکر کبوتران عاشق نظام جمهوری اسلامی ، برای دفاع از این مرز و بوم به جنگ حق علیه باطل شتافت.
یکی از ویژگیهای شهید، توکل او بر خداوند تبارک و تعالی بود. در سایه این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی به خوبی مشهود بود. در سخت ترین شرایط و حساس ترین موقعیت ها، ضمن حفظ آرامش و صبر و خونسردی باتدبیر عمل می کرد. او بی ریا و بی تکلیف بود. استعداد شهید و خلاقیت او با توجه به کمی سن، بی نظیر و قابل تحسین بود.
در تیر ماه سال 62 برای دومین بار از طرف بسیج سپاه مینودشت عازم منطقه عملیاتی جفیر می شوند و شهید حضرت سنجوینی سرانجام پس از رشادت مردیهای بسیار در دهم مرداد ماه سال 1362 در جبهه عشق، هدف خمپاره دشمن متجاوز قرار گرفت و در منطقه عملیاتی خیبر ندای حق را لبیک گفت.پیکر پاک و مطهرش طی تشیع جنازه با شکوهی از سوی همشهریان وی در گلزار شهدای گالیکش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید حضرت سنگجوینی
من این راه را انتخاب
کردم پس منتظر من نباشید، چون نرفتم که زنده برگردم، رفتم که با کفر مبارزه کنم و
بکشم و اگر نتوانستم بکشم کشته شوم، وصیت می کنم که هرگز برای من اشک نریزید فقط
به مادرم بگویید که تو در نزد زینب سربلند خواهی بود چون که تو هم شهید داده ای. مادر، هر موقع که به یاد فرزند خود می افتی به یاد فرزندانی باش که حتی بدن پاره
پاره آنها را هم مادرانشان ندیدند که توسط مزدوران چپ و راست در زیر رگبار گلوله
های دژخیمان شرقی و غربی و داخلی و امثال فدائی ها و منافقین و دموکرات و کومله که
آنها ستون پنجم دشمن در ایران می باشند که به دست آنها کشته شدند و هیچ رحمی به
آنان نکردند و حتی در کردستان عده ای از برادران ما را با بیشر می بریدند و عده ای
را زنده زنده زیر خاک کردند و عده ای را هم به حزب بعث تحویل دادند و پول و
اسلحه و مهمات می گرفتند.
مادر چون کوهی که به افق سرکشیده استوار و سربلند باش که مبادا منافقین از شهادت فرزندت سوء
استفاده کنند که خدای نخواسته پیش فاطمه زهرا شرمنده شوی و تو ای پدر بزرگوار
همچنان شیری در میان بیشه زار باش که آنچنان می غرد و نعره سر می دهد که مبادا
خدای نکرده دشمن خوشحال شود که نیاید پیش شما و شما ها را اغفال کند که چرا نشستی،
فرزندت را کشتند.
به برادرانم توصیه می
کنم که شما ها وارث اسلحه از دست افتاده من هستید و وصیت می کنم که هرگز تا آخرین
قطره خون خود با دشمنان اسلام سر سازش نگیرید و همیشه گوش به فرمان امام امت خمینی
بت شکن باشید و از برادران خود می خواهم پدر و مادر را دل داری دهند و آنها را به
صبر و بردباری توصیه و سفارش نمائید و به آنها بگویید اگر امثال حضرت ها نروند پس
چه کسانی بروند و بگویند شهادت آرزوی دیرینه او بود و شهادت فی سبیل الله خیال
نکنید که مرا به زور به جبهه فرستادند.من با میل و ایمان و آگاهی خودم رفتم تا به
دشمنان اسلام بفهمانم که اسلام سازش ناپذیر نیست.به خدای کعبه که همه ما را آفرید،
تا آخرین قطره خون خود سنگر رها نکرده مگر زمانی که دشمن زبون سرنگون شود، به امید
پیروزی حق بر باطل و آخرین سلامم را به تمامی خویشاوندان و دوستان و خانواده ام می
رسانم.
منبع:معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/پرونده فرهنگی شهداء