فرازی از زندگی نامهی شهيد مجيد جعفري
نوید شاهد گلستان: شهید پانزده ساله مجید جعفری در روز اول
مهر ماه سال 1348 در شهرستان گنبد كاووس به دنيا آمد. خانواده مجید بسیار مذهبی و متدین
و پایبند به شعائر و تعالیم اسلامی بودند. دوران طفولیت را در محیطی آرام و سرشار
از مهر و عطوفت سپری نمود. از همان کودکی علاقه زیادی به فراگیری احکام اسلامی و
قرآنی داشت. گویی عاشقی تشنه کام در
اقیانوس بیانتهای معارف الهی بود. طبق گفتهي مادرمجيد، وي كودكي باهوش و از نظر
جثهي بدني نسبت به بقيه برادان قوي تر و رشد بالايي داشت. او را به همراه خود به مسجد و عصمتيه ميبرد
و از همان كودكي او را تحت تعليم امور
مذهبي قرار داد. طوري كه نمازش را از همان
كودكي در كنار خانواده ميخواند.
در 7 سالگي به همراه پدرو مادر راهي مدرسه شد و يكي از دانش
آموزان خوب و تيز هوش مدرسه گرديد. كارهاي مربوط به مدرسه
را با حوصله و دقت انجام ميداد. تا سال سوم راهنمايي درس خواند. او عضو فعال بسیج بود و با قسمتهای
فرهنگی بسیج همکاری مستمر و چشمگیری داشت. در راهپیمایی اوایل انقلاب با وجود سن
کمی که داشت شرکت میکرد و خود را در برابر جامعه و خداوند مسئول میدانست. سه
شاخصه و ویژگی ممتاز مجید که همگان او را با این خصایل میشناختند عبارت بود از: متانت،
گذشت و آرامش. اخلاص در کارها رکن اصلی شخصیت مجید را تشکیل میداد. در دوران
عمرکوتاهش کسی کلمه «من » را از مجید نشنید و این
نشانه بزرگی روح این شهیدوالا مقام بود.
مجید ساده و بی پیرایه بود، اهل زرق و برق و تجملات نبود،
با آن که لباسهای نو نداشت ولی همیشه تمیز
و مطهر بود. وی در تمام طول عمرش چیزی از کسی طلب نکرد، در مقابل همیشه دست نیاز
به سوی خالق خویش دراز مینمود و از خداوند میخواست که خواستهها و نیازهایش را
اجابت کند. با دستان پر مهر و با عطوفتش از خداوند « شهادت
» را میطلبید و خداوند دعای مجید
را که از قلب با اخلاصش نشات میگرفت به اجابت رساند.
درهنگام درس خواندن
بود كه جنگ در مراحل شديد قرار داشت و
نياز نيرو به جبههها بيش از هرچيز ملموس مي شد. مجيد بي قرار از اين موقعيت
كشورش، نتوانست به تحصيل ادامه بدهد. كتاب هايش را به كناري انداخت و برخلاف ايام گذشته روبه روي پدر و مادرايستاد
و حرف از رفتن به جبهه زد. مادر به رفتن او رضايت نداد، ولي مجيد تصميم خودش را
گرفته بود. بدون اين كه به كسي بگويد، ساعت مچي كه يادگاربرادرش بود، به نود تومان
فروخت و با جمعي از دوستانش راهي مناطق پشت جبهه در اهواز شد. وقتي موقعيت را از
نزديك ديد، بيشتر به رفتن ترغيب شد و بعد از 15 روز به خانه برگشت و اين بار با رضايت به جبهه رفت و ما ههاي اول خدمت را در پادگان سلمان شهر گذراند و بعد از
آموختن تاكتيكهاي جنگ به نقاط مختلف جبهه اعزام شد. سرانجام از طريق سپاه
پاسداران به دهلران و سپس به كردستان اعزام گرديد وبا جديت به خدمت مشغول شد وهرگز
در امورمحوله كوتاهي نكرد و با جان و دل به پاسداي ازكيان نظام جمهوري اسلامي پرداخت و افتخارات خوبي
آفريد. سرانجام در تاریخ 28/8/1363 در منطقه ي كردستان در يك درگيري
مسلحانه شركت كرد و تلاش هاي زيادي
از خود نشان داد كه ناگاه تيري به نخاع او اصابت كرد و چند تير ديگر هم به جاهاي
ديگر بدنش اصابت كرد و مجيد جعفري در آن لحظه جان به جان آفرين تسليم كرد وبه درجه
رفیع شهادت نائل گشت و اين چنين خون پاكش را در خاك ميهن اسلامي ريخت و درسي به
آيندگان داد كه پاسداري از ميهن و راه امام و آرمان هاي انقلاب در لحظه ي حساس از
درس و از آرزوهاي آينده ارجعيت دارد. شمع شهادتی که مجید روشن نمود، هیچ گاه
خاموش نمیشود.
بخش های از اندیشه شهید مجید جعفری:
... درود بر پیامبر بزرگ اسلام که چگونه زیستن را به ما
آموخت و درود بر فرزند رشیدش حسین«ع » که چگونه مردن را به ما آموخت. زمانی انسان
میتواند ادعای حسین گونه بودن کند که یزید زمان
را نابود کند و یا تنش در زیر تانک ساییده شود.
... امروز موقعیت ما مانند زمان امام حسین«ع » است. اسلام خون
میطلبد و قربانی میخواهد و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون میدهم تا
اسلام پایدار بماند. مگر میشود پشت سر حسین را خالی گذاشت و حرکت او را تقویت
نکرد و خود را مطیع حسین«ع » دانست؟
منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده
فرهنگی شهدا