یک روز در خانه شهید جاوید الاثر «شهید محمد پکن»؛ شهادت برای وطنم
يکشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۳۹
خدا را شكر كه دشمن شكست خورد و ناكام ماند، ايران به بركت همين جوانان پيروز شد، او ميگفت: سرم بره وطنم نره، جانم فداي وطن، وطن پاره تن من است،
به گزارش نوید شاهد گلستان: «شهید محمد پکن»، دهم خرداد 1345، در روستای چای بوئی از توابع شهرستان گنبد کاووس به دنیا آمد. پدرش کوپ شیر و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. تراشکار بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت 1365، در فکه به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد. مزار یاد بود او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
شهید داوطلب
مادر شهيد ميگويد: " وقتي كه خبر شهيد شدنش را آوردند، گريه كردم و ناراحت شدم، اما همان شب خواب ديدم كه محمد به من گفت: «مادر جان ما پيروز شديم، برايم گريه نكن»، از آن روز به بعد گریه نکردم، بعد با پدرش به تهران رفتیم به ما گفتند: فرزندتان شهيد شده است و نتوانستيم جسدش را از خاك عراق بياوريم. يكي از رفقايش يك روز قبل از شهادتش او را ديده اما لحظه ی شهادت او را ندیده بود به پادگان كه رفتیم گفتند هيچ اثري از وي نيست، جسدش پيدا نشده و ما هم چارهاي نداشتيم، پذیرفتیم که دیگر در میان ما نیست و به سوگ نشستیم.
حالا 27 سال است كه او نيامده و من چشم به انتظارش هستم، بعد لباسهايش را بجاي جسدش آوردند و تشييع كردند و در گورستان همين محله دفن كردند. او 16 ساله بود كه داوطلبانه به جبهه رفت. محمد و دوستانش یک گروه هفت نفره بودند که تمام اوقاتشان را با هم میگذراندند شش نفر از آنها به جبهه رفته بودند و محمد تنها مانده بود و برای این که از دوستانش عقب نماند داوطلبانه به جبهه رفت.
پدرش گفت: " حالا نرو بعدا ميروي. محمد گفت: چرا نروم، ما جوانان اين مملكت هستيم و حالا كه دشمن به خاك ما تجاوز كرده، درست نيست كه در خانه بنشينم. ما جوانان براي چنين روزي باید به درد مملکت بخوریم، درست نيست كه در چنين روزهایي در خانه باشيم و به جبهه رفت. بعضي وقتها خوابش را ميبينم و به فكرش هستم و دعا ميكنم.
«مادر شهید محمد پکن»
مادر جان هرگز برايم گريه نكن و اشك نريز
او شبي به خوابم آمد و گفت: مادر جان گريه نكن و اشك نريز. من براي وطن جان دادم و شهادت برايم افتخار است، غصه نخور ما هرگز نميگذاريم كه خاك وطن به دست دشمن بيفتد. بدين ترتيب مادر با حالتي حزن و اندوه، سوز دلش را بيان ميكند و ادامه ميدهد: خدا را شكر كه دشمن شكست خورد و ناكام ماند، ايران به بركت همين جوانان پيروز شد، او ميگفت: سرم بره وطنم نره، جانم فداي وطن، وطن پاره تن من است، من تربيت شدم براي وطن " همين حرفهايش به من قوت قلب ميداد.
حالا متوجه ميشوم كه او راست ميگفت. موقعي كه در كنارم بود، روزي دو ساعت قرآن ميخواند و بعد به باشگاه ميرفت و از استادش به نام آقای سعيدي، كونگ فو و كاراته ياد ميگرفت و بعدها خودش مربي شد. اين وطن با داشتن اين جوانان هميشه پيروز خواهد بود، من هر روز بعد از نماز، شكر خدا ميكنم كه چنين فرزندي را به من داده است.
من پرستاري بودم كه از چنين فرزندي پرستاري كردم و بطور مرتب و تميز تحويل اجتماع دادم كه اينكار وظيفه من بود كه انجامش دادم، اغلب دوستان وي كه در اين محله بودند، شهيد شدند و حالا نيستند و من براي همه آنان دعا ميكنم.
در اين موقع زينب خواهر شهيد نميتواند خودش را نگاه بدارد و بغض گلويش ميتركد و ميگويد: من در آن زمان كوچك بودم و فقط ميدانستم كه او بهجبهه رفته است. وي سپس گريه ميكند و از اتاق بيرون ميرود.
عباس برادر شهيد ميگويد: ما هميشه با هم بوديم و با هم كارگري ميكرديم، او بسيار خوش اخلاق و خوش برخورد بود، دوستانش رضا قزاق، محمد پيشكار، خليل قزاق، و چند نفر ديگر بودند كه هميشه با هم بودند و در جبهه خدمت كردند، در اين محله همه او را دوست ميداشتند.
او آزارش بهكسي نميرسيد و همیشه سعي ميكرد به اين كارگران بينوا كمك كند، در حالي كه خودش بيش از ديگران نيازمند كمك بود. حالا كه او نيست من چند برابر گذشته كار ميكنم تا معاش خانواده تامين شود و مادرم نگران روزي خود نباشد. ضمنا اين شهيد والامقام، يكي از ورزشكاران صاحب نام گنبدي در رشته كونگ فو و كاراته بوده و همچنين بهعنوان مربي ورزش فعاليت ميكرده است.
در محوطه حياط خانه شهيد محمد پكن، يك درخت زيتون تنومند كه يادگار روز شهادت وي بود و آنروز توسط مسئولان بنياد شهيد گنبد در گوشه حياط خانه كاشته شده بود، در كنار چند درخت ديگر قرار دارد و حالا به عنوان نماد شهيد در حياط اين خانه جلوهگر شده است.
منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا
نظر شما