روایت جالب دو برادر شهید؛
نوید شاهد - روایت خاطرات پدری که دو فرزند دلبندش به شهادت رسیدند شنیدنی است، حسین کیخا ماجرای شهادت این دو شهید که در شهرستان فاضل آباد متولد و از قضا تاریخ شهادت‌شان در ۱۰ اردیبهشت به هم گره خورد و البته در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۶ آسمانی شدند را اینگونه برایمان روایت می‌کند:

به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهیدان «اکبر» و «عزت‌الله» کیخا دو برادر شهیدی هستند که حالا از مدت شهادت‌شان نزدیک به چهار دهه می‌گذرد، یکی در خاکریز عشق به امام و انقلاب به اوج دلدادگی رسید و شهید شد و دیگری حتی پیکرش به آغوش خانواده برنگشت و چندی گمنام ماند.

ز

 

حسین کیخا پدر این شهیدان گلستانی می‌گوید: پسرم اکبر دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ و پسر دیگرم عزت‌الله دهم اردیبهشت ۱۳۶۶ به شهادت رسیدند برای شناسایی پیکر اکبر به اهواز رفتم، اما پیکر عزت الله برای ما نیامد، بعد از چند سال در عالم خواب شهیدی به نام «سیدمحسن» آدرس پسر شهیدم را به من داد.

روایت این ماجرا زمانی زیباتر می‌شود که رویای صادقه به حقیقت پیوند می‌خورد، شهید سیدحسین در عالم خواب خبر از مدفون شدن پیکر عزت الله به عنوان شهید گمنام را در گلزار شهدای منطقه مهریز یزد می‌دهد و اینگونه خانواده شهید از گلستان عازم یزد می‌شوند تا خواب شهید را تعبیر کنند، طبق آدرسی که شهید داده بود راهی آن منطقه شدند در حین راه ماشین از لحاظ فنی دچار نقص می‌شود و از حرکت بازمی‌ایستد.

پدر شهیدان کیخا می‌گوید: وقتی ماشین خاموش شد هر چه استارت زدیم دیگر روشن نشد و برای مدتی پیاده شدیم، خانواده گفتند خودمان را به بنیاد شهید معرفی کنیم تا ادامه مسیر را از آن طریق پیگیری کنیم، اما خدا یاری کرد و ماشین روشن شد.

پدر دو شهید می‌افزاید: دوباره به راه خودمان ادامه دادیم که در مسیر راه اتفاق جالبی برایمان افتاد که برایتان تعریف می‌کنم، ماشین را در گوشه‌ای پارک کردیم تا از یک مغازه لبنیات فروشی، پنیر بخریم و صبحانه بخوریم، بعد از خرید وسایل؛ فروشنده اصرار کرد که برای استراحت به خانه اش برویم و ما هم از مهمان نوازی او استقبال کردیم.

پدر شهیدان کیخا جزئیات آن سفر را به یادماندنی توصیف می‌کند و از پیرامون جزئیات آن می‌گوید: در خانه‌ای که به استراحت دعوت شدیم صاحبخانه که متوجه شده بود مسافر هستیم از ما پرسید اهل کجا هستیم و چطور شده به مهریز آمدیم، جریان را برایش توضیح دادیم، به ما گفت برادرش فرمانده تیپ الغدیر است و بلافاصله با برادرش تماس گرفت، گفتند در معراج شهیدان است، ما هم به آنجا رفتیم.

هر چه پدر شهید بیشتر حرف می‌زند روایت این داستان زندگی جالبتر می‌شود، خیلی دوست داریم بدانیم عاقبت این ماجرا به کجا ختم خواهد شد، برای همین سراپا گوش می‌شویم و شش دانگ حواسمان را به صحبت‌های پدر شهید کیخا تمرکز می‌کنیم، او ادامه می‌دهد راهی گلزار شهدای مهریز یزد شدیم طبق خوابی که دیدم و آدرسی که شهیدسیدحسین داده بود به جایی که شهید گمنام آرام گرفته است رفتیم؛ روی قبر شهید چهار مصرع حک شده بود با این مضمون «ای پاره پاره نوگل خندان کیستی،‌ای پاره پاره، نوگل خندان کیستی؟،‌ای پر شکسته، مرغ پریشان کیستی؟،‌ای مهربان ستاره، تو را آسمان کجاست؟،‌ای ماهپاره، شمع شبستان کیستی؟»

زمزمه‌های پدرانه شهید با پسرش بیشتر می‌شود، عزت جان خودت را معرفی کن؛‌ای پاره پاره در دفاع از آئین مکتب اسلام خودت را معرفی کن؛ عزت ز الله یافتم، از یمن شهادت، و همین ابیات پایان بخش اتصال پدر و پسر شهید می‌شود، این شهید گمنام همان عزت الله است که در مهریز یزد آرام گرفته و او حالا نام و نشان خود را پیدا کرده است.

پدر شهید پیکر پسرش که در گلزار شهدای مهریز یزد به آرامش رسیده را در همان جا به یادگار می‌گذارد و از شهیدش می‌خواهد که شفیع دنیا و آخرتش باشد.

او مصمم و استوار در مورد حقانیت راه شهدا می‌گوید: ما نسبت به حقانیت دین اسلام شک نداریم باید همواره از حق و حقیقت دفاع شود و در مسیر زندگی سعی کنیم شهدا را الگوی زندگی خودمان قرار دهیم.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده