«حسین مزرئی نوده» پدر شهید انتظامی «مهدی مزرئی نوده» گفت: «مهدی طبق وظیفه و مسئولیتی که بر حسب شغلش به وی محول شده بود، انجام وظیفه می کرد، امسال هم مانند سال گذشته مهدی روز پدر در کنارم نیست، او بسیار منظم و منضبط بود و تمام وقت خود را در پاسگاه می‌گذراند و سال گذشته هم نتوانست برای روز پدر مرخصی بگیرد و بیاید.»

شهید «مهدی مزرئی نوده» بیست و سوم آبان ماه ۱۳۷۹، در روستای نوده ملک از توابع شهر گرگان به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش معصومه السادات نام داشت. گروهبان یکم مهدی مزرئی نوده، مأمور گلستانی فراجا، سه شنبه هجدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ در راه تأمین امنیت کشور و مبارزه با قاچاقچیان در میناب به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. نوید شاهد گلستان به مناسبت ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر، گفتگویی با «حسین مزرئی نوده» پدر این شهید گران‌قدر انجام داده است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

امنیت اتفاقی نیست و افرادی مانند مهدی این امنیت را برقرار می‌کنند

علاقمند به خدمت در نیروی انتظامی و دفاع از میهن بود

شغل پدر شهید انتظامی «حسین مزرئی نوده» مکانیک است. سه فرزند داشت و مهدی فرزند دوم خانواده بود. مهدی از دوران کودکی بسیار با اخلاق، کوشا و فعال بود. تمامی مقاطع تحصیلی خود را در روستای نوده ملک به اتمام رساند. پدر شهید گفت: مهدی تابستان‌ها و تمای اوقات فراغت خود را نزد من در مغازه مشغول کار و در کارش جدی و با پشتکار بود. پدر خیلی مشتاق بود که مهدی بعدا در کنار خودش مشغول کار شود. از پدر و مادر توقعی نداشت و سعی می‌کرد تمام نیازهای خود را با پول‌هایی که از کار کردن در مغازه پدر بدست می‌آورد، برآروده کند. بسیار مقتصد و عاقل بود من و مادرش خیالمان بابت مهدی جمع بود و هیچ نگرانی بابت او نداشتیم. مهدی از ۸ سالگی همیشه در تمام فعالیت‌های پایگاه بسیج روستا شرکت داشت و در تمام برنامه‌ها و مراسمات پایگاه حضوری فعال و هر کاری که در توانش بود را انجام می‌داد از نصب پرچم و اعلامیه گرفته تا پذیرایی. از کودکی علاقه خاصی به اسلحه داشت و دوست داشت پلیس شود. در حالیکه من دوست داشتم با توجه به اینکه به شغل مکانیکی تسلط خاصی داشت در کنار من در مغازه مشغول به کار شود. چون هم من به نیروی کار نیاز داشتم و هم اینکه درآمد مکانیکی خیلی بیشتر از نیروی انتظامی بود ولی با تمام این مسائل او علاقمند به خدمت در نیروی انتظامی بود و منو مادرش هم به خواسته مهدی احترام گذاشته و اجازه دادیم در نیروی انتظامی مشغول شود. برای اینکه بتواند وارد نیروی انتظامی شود، در دبیرستان رشته علوم تجربی خواند و سپس وارد نیروی انتظامی شد. در ابتدا محل خدمتش سیرجان بود. مسئولیت وی درجه دار پاسگاه هشت بندی در میناب بود.

آخرین دیدار

محل خدمت مهدی اصلا شرایط مساعدی نداشت. من و مادرش برای دیدن مهدی به بندرعباس رفتیم اما مهدی اجازه نداد ما به هشت بندی برای دیدنش برویم. او نمی‌خواست ما متوجه شرایط بد آب و هوایی و اسکان وی در آنجا شویم. بنابراین خودش به دیدن ما آمد. او هیچوقت از شرایطش گلایه‌مند نبود و همیشه در تماس‌هایش خوشحال و خوش‌رفتار بود. آخرین باری که به مرخصی آمد بیشتر از همیشه ماند و تمام وقتش را در کنار ما گذراند و از ما جدا نمی‌شد. گویا مهدی می‌دانست این آخرین دیدار ماست.
پاسگاهی که مهدی در آن خدمت می‌کرد در مسیر رفت و آمد قاچاقچیان سوخت و مواد مخدر بود. چند روز قبل از شهادتش وی در حین حضور در بازرسی محموله‌ای از مواد مخدر از قاچاقچیان گرفته بود. به این علت قرار شد ۴ ماه زودتر به مهدی ارشدیت بدهند. مهدی شیفت بود که سه نفر از قاچاقچیان با نیسان به سمت مهدی آمدند، از آنجایی که مشغول بازرسی یک ماشین بود، و چون منطقه کوهستانی است آنها خود را استتار کرده بودند و مهدی متوجه آنها نشده بود، ناگهان آنها به سمت مهدی حمله کردند و با سنگ به سر مهدی ضربه زدند، بعد از اینکه او بر زمین افتاد اسلحه‌اش را گرفته و به مچ پا و شکمش شلیک کردند. مهدی به علت خونریزی و عدم امکانات لازم در آن منطقه در هجدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، به شهادت رسید.

امسال هم مانند سال گذشته مهدی روز پدر در کنارم نیست


در ابتدا بچه‌های محل خبر دادند که مهدی زخمی شده است. دامادم پاسدار است و کلاس آموزشی داشت زودتر از موقع اتمام کلاسش به مغازه آمد و خبر داد که مهدی زخمی شده است، اما من همان لحظه متوجه شدم که مهدی شهید شده است. سپس از طرف نیروی انتظامی آمدند و شهادت مهدی را اطلاع دادند. افرادی‌ که مهدی را به شهادت رساندند، سه نفر بودند دو نفر از آنان دستگیر و نفر سوم متواری شد. راننده آنها پسری هفده ساله بود که با توجه به سنش از زندان با وثیقه آزاد شد، دو هفته قبل دوستان مهدی خبر دادند که تصادف کرده و فوت شده است. امیدوارم هر چه زودتر بقیه هم تقاص کار خود را پس دهند. مهدی گناهی نکرده بود، طبق وظیفه و مسئولیتی که بر حسب شغلش به وی محول شده بود، انجام وظیفه می‌کرد و با توجه به فرمایش رهبر انقلاب، امنیت اتفاقی نیست و در واقع افرادی مانند مهدی این امنیت را برقرار می‌کنند که جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند. منطقه‌ای که مهدی خدمت می‌کرد خیلی خطرناک بود. مهدی با فداکردن جانش به دنبال برقراری امنیت برای هموطنانش بود. امنیت ما به علت وجود افرادی مانند مهدی است که نمی‌گذارند قاچاق سوخت، مواد مخدر و اسلحه انجام شود. مهدی خیلی مظلومانه به شهادت رسید اگر مهدی وقت داشت به آنان امان نمی‌داد. ابتدا پیکر پاکش را در بندرعباس تشییع کردند و سپس به گرگان آوردند، مردم خیلی زحمت کشیدند و از اقصی نقاط کشور برای تشییع مهدی به گرگان آمدند. مراسم بسیار با شکوه و با عزت برگزار شد. امسال هم مانند سال گذشته مهدی روز پدر سال در کنارم نیست، او بسیار منظم و منضبط بود و تمام وقت خود را در پاسگاه می‌گذراند و سال گذشته هم نتوانست برای روز پدر مرخصی بگیرد و بیاید.

کلام آخر

مادرش ماهی یکبار خواب مهدی را می‌بیند، اولین بار در خوابش می‌بیند که در حیاط مشغول شستشو است که مهدی وارد خانه می‌شود، خیلی خوشحال می‌شود اما من را می‌بیند که از خودش خوشحال‌ترم، مهدی را در آغوش می‌گیرد و مهدی می‌گوید: مادر هر دو ماه یکبار به دیدنت می‌آیم. مادرش می‌گوید: دیر است دلتنگت می‌شوم. می‌گوید: پس ماهی یکبار به دیدنت خواهم آمد، از آن زمان به بعد هر ماه مهدی را در خواب می‌بیند. او در خواب از مادرش می‌خواهد که او را نوازش کند. مادرش هر روز وسایل اتاق مهدی را تمییز و مرتب و تلفن همراهش را شارژ می‌کند، چون مهدی فردی مرتب و منظم بود و اجازه نمی‌داد کسی کارهایش را انجام دهد و خودش کارهای شخصی‌اش را انجام می‌داد. مادرش با انجام این کارها خود را آرام می‌کند. در پایان از خداوند متعال خواستارم کشورمان سربلند شود، رهبر عزیزمان سلامت باشند و هیچ خانوده‌ای غم عزیز نبیند و همه به سلامت در کنار هم روزگار را به خوشی سپری کنند.

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده