نوید شاهد - «لحظهای که از خانه میخواستم به جبهه بروم، لحظه تلخی بود. فرزندم آنقدر گریه میکرد که دیگر طاقت نداشتم حتی بعد از اعزام به جبهه به مادرش میگفت: تا بابا نیاد نمیخوابم! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده "سید ضیاء سیفیدهکی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۷۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
نوید شاهد - شهید "موسی كاتبی" از شهدای سرباز استان هرمزگان که در یکم شهريور 1333 در شهرستان بندرعباس چشم به جهان گشود. به همین مناسبت، یک خاطره از زبان همسر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر میگردد.
کد خبر: ۴۸۷۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۲
نوید شاهد - «دشمن آتش سنگینی روی کانال ریخت که تعداد زیادی شهید و مجروح در کنار ما زمین مانده بودند. در آن حال شهید مشغول مداوای رزمندگان مجروح بود ...» ادامه این خاطره از همرزم شهید "حسین سنماری" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۴۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
نوید شاهد - «در اتاقش تنها میخوابید و کسی را موقع خواب راه نمیداد. یک شب خیلی اصرار کردم. با شوخی من را بیرون انداخت ولی رهایش نکردم. هر طور بود خوابیدیم ...» ادامه این خاطره را از زبان همرزم شهید "سید علیاکبر حاج سیدجوادی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۹
خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «3»
نوید شاهد - شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «به اتفاق برادر كدخدا به ميدان آمديم و بچه ها را سازماندهی كرديم و قرار شد كه بقيه سازماندهی در ساعت 4 انجام شود و...» خاطره کامل این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۰
نوید شاهد - «پدرم میگفت: «به این هیچی نمیشه. این سرباز امام زمانه، نترسید.» همان هم شد و ایشان بعد از چند روز به هوش آمد و اولین حرفی که زد این بود که گفت باید برگردم به مدرسه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "حجتالاسلام نصرتالله انصاری" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۷۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۸
همسر شهيد «كميل صفرى تبار» مى گويد: «به قدری از اخلاص، غیرت و تقوا برخوردار بود که شاید اگر به شهادت نمیرسید، شناخته نمیشد و هیچکس از آن همه محاسن اخلاقی او با خبر نمیشد.» ادامه خاطره اين همسر شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۸۷۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۶
نوید شاهد _ همسر شهید عبدالحسینی نقل میکند: «وقتی پدر همسرم از او خواست تا به جبهه نرود و در کنار من و بچههایش باشد، در جوابش گفت: در حال حاضر در مناطق جنگی زن و بچه مردم در زیر آوار گلوله هستند خدمت در جبهه برایم مهمتر است.» در ادامه متن کامل این خاطره را میخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۱۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷
نوید شاهد - «یکی از خصوصیات بارز آقای نبیل، مدیریت بسیار قوی ایشان بود و اگر قرار بود روزی فقط یک نفر را به عنوان برترین، بین مدیران استان انتخاب کنم، من قطعاً آقای نبیل را برمیگزیدم. این در حالی است که او یک جانباز 70 درصد، قطع نخاعی بود ...» ادامه این خاطره از دوست شهید جانباز "مجید نبیل" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۶
نوید شاهد - « برادر زنداییام با یک ژ3 وارد خانه شد. آن را از پادگان برداشته بود. گویا مردم به پادگانها یورش برده و سلاحها را با خود برده بودند. او مدام سلاحش را نوازش میکرد و با خود میگفت: امشب این را میگذارم زیر متکای خودم! ...» ادامه این خاطره از زبان "زهرا همافر"، از زنان امدادگر قزوین در جبههها را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۷۰۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۵
نوید شاهد - یکی از بستگان شهید "محمد ربیعزاده" نقل میکند: «از جبهه آمدهبود. یک مهر و جانماز به من داد. فکر کردم از مشهد آمده و سوغاتی آورده. گفتم: زیارت قبول! راضی به زحمت نبودیم. گفت: مشهد نبودم. این مهر از تربت جبهه است که با خون شهدا متبرک شده. نماز خوندن باهاش ثواب داره.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از این شهید گرانقدر جلب میکند.
کد خبر: ۴۸۷۰۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۵
نوید شاهد - شهيد حاج "نعمت الله فضلی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «رفقا برادران اين روزها محرم و ايام عاشوراي حسيني است که دل ها به پرواز است. خدا مي داند دلم پرخون است مثل اين که مصيبت برايم باریده باشد. شب ها چندان خواب نمي روم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۹۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۵
نوید شاهد - شهيد حاج "نعمت الله فضلی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...بعد از ظهر چند توپ ديگر آمد و يک دسته 10 نفري به طرف راست و يک دسته 10 نفري به طرف چپ براي شناسايي ضد انقلاب رفتيم که...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳
شهيد حاج «نعمت الله فضلی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «خدا مي دانند وقتي خرابي هاي خرمشهر را مشاهده کردم هیچ جنايتکاري مثل اين ها نکرده و قبرستان خرمشهر را که مشاهده کردم...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳
نوید شاهد - «یک شب نشسته بودیم بچهها در سنگر کِرِم خواستند و من یک خمیر دندان را برداشته و در دستان آنها خالی کردم و آنها هم خمیر دندان را به سر و صورتشان مالیدند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۹۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳
روایتی خواندنی از همسر شهید "سید عبدالحمید حسینی"؛
نوید شاهد - سیده سعیده حسینی همسر شهید "سید عبدالحمید حسینی" میگوید: «من به یقین رسیده بودم که همسرم شهید خواهد شد اما تصور نمیکردم به این زودی اتفاق بیفتد شهید نیز چند روز قبل از شهادتش به من گفت که همین روزها آماده باش که خبر شهادتم را به تو خواهند داد.»
کد خبر: ۴۸۶۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳
روایتی خواندنی از برادر شهید "سید عبدالحمید حسینی"؛
نوید شاهد - علیرضا حسینی برادر شهید "سید عبدالحمید حسینی" می گوید: «الگوی ایشان شهید حاج ابراهیم همت بود و تا پای جان به سوگندش در پایبندی به امام و ولایت در دانشگاه امام حسین(ع) وفادار ماند.»
کد خبر: ۴۸۶۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۲
نوید شاهد - «جعفرخان به سمت یک سنگر پژاک میرود که متاسفانه آن سنگر با مواد منفجره و ریموت مجهز شده بود و ناگهان با یک انفجار جعفرخان از ناحیه پا مجروح میشود ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید "محمد جعفرخانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۶۸۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۲
نوید شاهد - «چند ماهی از شهادت جعفرخان گذشته بود که یک نفر به گوشیام زنگ زد. صدایش میلرزید. به من گفت: بیانصاف! تو که گفتی جعفرخان بنّاست! و هق هق گریه میکرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "محمد جعفرخانی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۶۸۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۲
نوید شاهد - خواهر شهید "موسی نصیریان" نقل میکند: «همسایهمان موسی را کنار حوضی دید و به او گفت: آقا موسی اینجا چهکار میکنی؟ بیا برو خونهتون ببین مادرت چقدر مهمون داره. موسی جواب میدهد: همه چیز رو میدونم. از دور همه رو دارم میبینم. شما بیاین جلوتر این حوض رو ببینین. این آب، آب کوثره. بیایین یک آبی به صورتتون بزنین تا تمام مریضیهاتون خوب بشه.» نوید شاهد سمنان در دوبخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۶۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۳