دل نوشته هایی در وصف شهیده « طیبه صداقت »
به مناسبت سالروز شهادت شهیده طیبه صداقت
دلنوشته ي از نوه ي شهيده
ميخوام از جان فشاني شير زني بنويسم كه هيچ وقت نديدمش اما با شنيده
هام هميشه تصورش كردم. ميخوام از مادري بگم كه جاي خاليش هميشه دور سفره هفت سين احساس
شده.. از مادر بزرگي كه هميشه نبودش يه خلا بزرگ تو دل نوه هاش بوده و هست.
به نام خالق مادر
هر وقت دلم ميگيره بهش توسل ميكنم. مطمئنا
ابروي شهيد خيلييي بيشتر از من گناهكاره پيش خدا. نديدمش اما لطف و محبت مادرانه ش
هميشه و همه جا شامل حال همه بچه ها و نوه هاش و از جمله من شده. هر وقت شجاعت و
دليري مادربزرگم ( شهيده طيبه صداقت) رو مرور ميكنم ميبينم ٣٣ سال سن خيلي كمي
براي اون همه از خودگذشتگيه. حتي فكر كردن به اينكه چه جوري يه مادر بي پناه از
بچه هاش كه تنها پناهشون مادرشونه، در مقابل متجاوزان به خونه اش محافظت ميكنه، تن
ادم رو ميلرزونه چه برسه كه تو موقعيتش قرار بگيري...
من مادر نيستم اما تصور اين صحنه كه يه مشت از خدا بي خبر وارد حريمت
بشن و خونه ت رو اتيش بزنن و زندگي و روياهات رو تو چند دقيقه جلو چشات نابود كنن
، وحشتناكه. خيلي سخته جدايي از بچه هاي قدو نيم قدت كه هزارتا براشون ارزو داري و
هرشب شايد با روياي اينكه يكيشونو تو لباس عروسي و دومادي ببيني، ميخوابي.
مامان بزرگم هميشه مامان و خاله ها و دايي و ما نوه ها از نبودت شاكي
بوديم. اما امروز، من فقط و فقط به اون لحظه كه شجاعانه ايستادگي كردي فكر ميكنم و
اينكه به تو چه گذشت اون لحظه. چيا تو فكرت بود؟ چقدر براي بچه هات و عاقبت
بخيريشون دعا كردي؟ به كي سپرديشون؟ از خدا چي خواستي و چه معامله اي كردي؟ هر چي
كه بوده خوشا به سعادتت. شيوه ي زندگيت، حجابت، دست بخيري و شوهرداريت الگوي
زندگيمون باشه تا ما هم مثل شما عاقبت بخير و رو سفيد باشيم. ان
شالله
بهمن ٥٧ و شلوغي هاي اون
زمان رو فقط تو فيلما و خاطرات اطرافيانم ديدم و شنيدم.. اما خيلي خوشحالم نوه شير زني هستم تو اوج
انقلاب، براي دفاع از حريم و عقايدش تن به خفت نداد و شجاعانه ايستادگي كرد.
٢٠ بهمن، سالروز
رستگاريت مبارك
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.