بر اساس زندگی «سردار شهید صمد اسودی» فرمانده گردان امام حسين (ع) لشکر 25 کربلا
بر اساس زندگی «سردار
شهید صمد اسودی» فرمانده گردان امام حسين (ع) لشکر 25 کربلا
پدید آوردندگان: جواد صحرایی و مریم سعدزاده / تابستان سال 1395/گرگان
گرافیست و طراح جلد: محمد قلی نژاد
ناشر: شهدای نینوا
مشخصات ظاهری : 129 ص
قطع: رقعی
شمارگان: 2000
شامل سه فصل می باشد:
فصل اول: شهید اسودی از تولد تا تولد
فصل دوم: خاطرات
- دل شوریدگی تا امید
- به قبر پدر جفت تان!!
- صلابت یک تصمیم
- میدان یکه تازی
- سه شیرینی خوشایند
- شکوه یک تدبیر
- رفع دغدغه
- تعلقی از جنس...
- دقیقه های ملتهب
فصل سوم: سخنرانی ها و مصاحبه ها و عکس ها می پردازد.
چیکده از متن کتاب؛
در فصل اول : روزی که صمد چشمان کوچک خود را به روی دنیا گشود، شاه نیز که حاکم مطلق و قدرمند سرزمین ایران بود، صاحب پسری شد، به یمن تولد!! مقدمات برپایی جشن و سرور مفصل و باشکوهی از سوی دربار تدارکات دیده شد و در این میان به همه پدران و مادرانی که آن روز صاحب پسری شدند، وعده ی صله و شادباش داده شد.
اما پدر صمد که فکر و اندیشه اش، با شاه و حکومت در تعارض بود، خود را بی نیاز از آن هبه حکومتی دانست و تلاش کرد تا خود را از این بخشش محروم سازد.
او نمی خواست پاکی و طهارت میلاد فرزند خود را با دریافت پاداشی از سوی شاه، کم رنگ کند. بر این اساس تاریخ واقعی تولد کودک را پنهان ساخت و در وقتی دیگر، همراه با خانواده و تنی از نزدیکان امین و مورد وثوق، ولادت کودک را به جشن و سرور نشست ...
در فصل دوم: سال 63 بود و پادگان شهید «بیگلو» و گردان امام حسین(ع) به فرماندهی سردار شهید اسودی، نشانه های موجود، خبر از وقوع عملیاتی بزرگ در روزهای نه چندان دور می داد، آن روزها با زیاد شدن حجم آموزش و سخت گیری فرماندهان دسته و گروهان برای برپایی بهنگام کلاس های آموزشی و انجام راه پیمایی های طولانی دیگر جای هیچ شک و تردیدی در میان بچه ها باقی نماند که عملیات گسترده ای در پیش رو است ...
در فصل سوم: همسر شهید؛ زندگی کوتاهم با صمد، پر از خاطرات تلخ و شیرینی است که سال های زیادی در قلبم لانه کرده و هر از گاه با مرور آن ها، همیشه او را در کنارم احساس می کنم و مثل همان روزها، مسرور از دیدنش، درس ایمان و صبوری را می آموزم...