سیره پژوهشی «شهید قربانعلی بادلی»؛ به مناسبت سالروز شهادتش
نوید شاهد گلستان؛أَشرفُ القَتلِ قَتلُ الشُّهداءِ.سرافرازترين قتل و کشتارها، شهادت شهيدان است.
از تولد تا شهادت
در یکی از روزهای سال 1344 خداوند به پدر و مادری کشاورز در قریه سرکلاته از توابع شهرستان کردکوی در استان سرسبز و زیبای گلستان فرزندی عطا کرد. پسری زیبا و آرام که با به دنیا آمدنش آرامشی بر تن و جان خسته ی پدر و مادر زحمتکشش بخشید. پدر و مادر نام زیبای قربانعلی را بر او نهادند تا از همان زمان تولد فدایی حضرت علی و راه حق عدالتش باشد. شاید این نام بی ارتباط با تقدیر و مشیت دین فدایی و قربانی دین محمد شدن نبوده است. در سنین کودکی به مکتب خانه رفت و تعلیم معلم قرآن که کتابی زندگی بخش است، قرار گرفت.
از همان کودکی یار و کمک حال خانواده بود، دلسوز پدر و مادرش و همیشه قدران زحماتشان بود، سعی می کرد کاری نکند تا موجب رنجش خاطر خانواده شود. هنوز فریضه نماز بر او واجب نشده بود ولی نمازش را به موقع می خواند و در این امر بسیار کوشا بود.
عاشق خدا و دین پیامبرش بود، هنگام ماه مبارک رمضان پا به پای پدر و مادرش روزه می گرفت و نماز می خواند. به منظور کمک به مخارج خانواده و کسب درآمد، کار بنایی می کرد و در گرمای طاقت فرسای تابستان آنقدر گرسنگی و تشنگی به او فشار می آورد که برای رفع تشنگی با آب حوض بدن خود را می شست تا شاید از تشنگی اش کاسته شود.
جوانی هنرمند بود و به هنر نقاشی بسیار علاقه داشت، پسری مومن و متعهد بود. سال 1351 وارد مدرسه روستا شد و با وجود کار و تلاش فراوان درس می خواند، تا در آینده فردی با سواد و مفید برای جامعه اش باشد.
بعد از اینکه دوره ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت وارد مدرسه راهنمایی روستا شد و همزمان با ادامه تحصیل کار می کرد و به تامین مخارج خانواده کمک می کرد.
در همین دوران بود که قربانعلی هم دوش پدر و مادر و هم محلی هایش به پیروی از امام و رهبرش به ظاهرات ضد رژیم می رفتند.
تا اینکه در بهمن ماه سال 1357 انقلاب اسلامی به رهبری بزرگ مرد تاریخ ایران و اسلام امام خمینی(ره) به پیروزی رسید و موجبات شادی همه ملت را فراهم ساخت و قربانعلی نیز شاد و سرخوش از این اتفاق خوشایند بود.
سال 1363 ندای رهبر فرزانه اش را لبیک گفت و در هجدهمین روز از اردیبهشت ماه همان سال راهی جبهه شد و به صف خط شکنان و دریا دلان پیوست.
مدت سه ماه در جبهه بود و پس از این مدت به آغوش خانواده برگشت، در سن 18 سالگی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. تا بتواند از کیان و سرزمین خود دفاع کند. هنوز مدت زیادی از خدمتش نگذشته بود که در عملیات والفجر 8 به اسارت دشمن زیون درآمد و مدت 2 سال در اسارت بود و چند ماه قبل از امضای قطعنامه دور از وطن و در سرزمین قربت چون امام و سید و سالار شهیدان به شهادت می رسد و همانجا پیکرش به خاک سپرده شد.
پس از صلح و امضای قطعنامه با پیگیری مسئولین و خانواده پیکر و مطهرش را به وطن بازگرداندند و با چشمان خونبار دوستان و عاشقان شهید و عاشقان شهادت و با بدرقه خانواده اش تشییع شد و در گلزار شهدای روستای سرکلاته خرابشهر به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد....