معنای پاسدار از نگاه سردار شهید "حسن امام دوست"
دوشنبه, ۰۱ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۰۱
سردار امام دوست در نامه ای به برادرش نوشت: " پاسدار از نگاه من همین برادرانی هستند که سرهایشان از تنشان جدا و بریده شده است."
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید حسن امام دوست، پنجم اردیبهشت1340در شهرســتان زابل چشــم به جهان گشود. پدرش گلزار، کشــاورز بود و مادرش صغرا نام داشــت. تا پایان دوره کارداني در رشــته علوم و فنون نظامي درس خواند. سال 1358ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاســدار در جبهه حضور یافت. بیست و نهم مهر ،1362با سمت فرمانده گردان تیپ ثارالله در مریوان هنگام درگیري با گروههاي ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سینه، شهید شــد. مزار او در گلزار شــهداي امامزاده عبدالله شهرستان گرگان واقع است.
متن نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
اول شروع می کنم به نام خداوند بخشنده مهربان که در این دنیا بر مومن و کافر رحم میکند اما در آخرت فقط بر مومن.
لحظه ای مکث کردم از کجا و چگونه بنویسم همانند عاشق واله و شیدایی که از دیدار معشوق آنچنان به شوقش می آید که زبانش بند می آید.
افشرده قلبم را در دولت ریختم و با سیاهی شب در هم آمیختم و با تمام توانم بر برگه سفید کاغذ دوازدهم و از فاصله ژرف مهاباد به کریم آباد هدیه کرده و میگوییم: سرور فروزنده قلبم، و ای روشنائی قلب و چشمانم ای آب زلال جاری از مینوی جاودانه ی پروردگارم ای نسیم شادی آفرین و حیات بخشم، ای نور جاری در ژرف های احساس هایم خیال هایم اندیشه هایم و خردهایم.
با تو هستم ای برادر مهربان و گرامیم آقای ابراهیم سلام؛
باز هزاران سلامم را مثل غنچه گلی که در هنگام بهار دهان خود را برای بلبل باز می کند در ساعت نیک تقدیم می کنم.
پس از تقدیم سلام همواره سلامتی و تندرستی و خوشنودی شما را در این مکان عین عافیت و شادکامی در هر دو جهان با دلی پر از ذوق و شوق از خداوند متعال خواسته و خواهانم. امیدوارم این سلام های گرم و درودهای بی پایانم را که از اعماق قلبم سرچشمه می گیرد و از فرهنگی راه دور از میان جنگل ها و صخره ها و دشت ها و ژرفترین کوه های طبیعت و جاده های پر پیچ و خم کردستان که همه به رنگ سرخ می باشد می گذرد بپذیرید و حتماً خواهی پرسید که چگونه؟ مگر جنگل ها و صخره ها و دشت و جاده سرخ هم وجود دارد؟ لیکن آیا براستی این رنگ از چیست؟
آیا بیاد نمی آوری آنها را که سرهای آنان از تنشان جدا و بریده شد! آیا بیاد نمی آوری ده ها و صدها تن پاک و مطهر این پاسداران قرآن و اسلام در این صخره ها و دشتها نقش بر زمین و خون سرخشان بر روی زمین جاری شده است آری برادرم اینان پاسدار بودند.
مبارزی خستگی ناپذیر
اگر چنانچه جویای احوالات این برادر حقیر دور افتاده خود را خواسته باشید شکر الحمدالله صحیح و سالم در سایه یزدان پاک به دعاگوئی وجود شریف شما مشغول و در سنگر سخت و سرد با چشانی بیدار و با عزمی استوار هر لحظه برای نابودی دشمنان اسلام و قرآن می باشم.
نامه پر مهر و محبت آمیزت در بهترین اوقات زندگی در ساعت نیک در تاریخ پانزدهم شهریور 1360 به دستم رسید چون ارمغانی از سلامتی شما همراه داشت او را بوسیدم و بروری دیده جای دادم. وقتی که نامه ات را بازکردم گویا سر گلابدانی را باز کردم و آن هنگامی که داشتم نامه ات را می خواندم از فرسن گها راه دور تو را نزدیک می دیدم که با قیافه آسمانیت کنار من نشسته و داری با من گفتگو میکنی و بسیار خوشحال شدم با تمام دوستانم از این نامه شیرین و لذت بخشت بخصوص آن چند کلمه که درباره ابراهیم خلیل الله نوشته بودی.
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا
نظر شما