یک پرستار جانباز در گفتگو با نوید شاهد گلستان: پرستاران نماد عینی ایثار اجتماعی هستند
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۹
"سید اسماعیل موسوی" جانباز دوران دفاع مقدس در مصاحبه با نوید شاهد گلستان میگوید: « سپیدپوشان بیادعای شهر الفبای حرفهشان را از بانوی ایثار حضرت زینب (س) آموختهاند. پرستاری یعنی صبر و استقامت، پرستاران نماد عینی ایثار اجتماعی هستند.» متن کامل گفتگو با این جانباز پرافتخار را در نوید شاهد گلستان بخوانید.
نوید شاهد گلستان: 8 سال دفاع مقدس سرشار از خاطرات تلخ و شیرینی است که بازماندگان آن روزها در سینهدارند، در میان انبوه ایرانیان جانبرکف، کادر درمانی، پرستاران و بهیاران هم در جبهه و مناطق جنگی بودند که سینه سینه سخن بسیار دارند، "سید اسماعیل موسوی" ، یکی از این افراد است.
سید اسماعیل موسوی، فرزند سید باقر، سال 1335 در روستای «سرمحله» از توابع شهرستان بندرگز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و تحصیلات متوسطه را در بندرگز با موفقیت سپری کرد.
در مقطع متوسطه با دوستانش، هیئتی را به نام منتظران مهدی «عج» تأسیس کردند که هدف این هیئت اشاعه شعائر اسلامی و کانونی برای تجمع جوانان بود.
سید اسماعیل موسوی بعد از تحصیلات متوسطه در رشته پرستاری تحصیلات عالی خود را ادامه داد و موفق به اخذ مدرک کارشناسی و در شغل مقدس پرستاری مشغول به خدمت شد.
نوید شاهد گلستان: با چه سمتی در جبهه حضور پیدا کردید؟
موسوی: در زمان جنگ، من با گروهی به جبهه اعزام شدم و با برخی از نیروهای بهداری که از نقاط مختلف به جبهه آمده بودند، تحت عنوان «بهدار رزمی» در جبهه خدمت میکردیم.
البته به منطقه عملیاتی مهران نیز بهعنوان نیروی بهداری برای کمک به رزمندگان رفتم. نیروهای امدادگر، نیروهای رزمندهِ مجروح و مصدوم را از خط مقدم نزد ما میآوردند و بعد از انجام کمکهای امدادی مجروحین را پشت جبهه میفرستادیم. به همین علت نیروهای مجروح برای مدت کوتاهی نزد ما بستری میشدند.
نوید شاهد گلستان: کیفیت حضور شما در جبهه به چه صورت بود؟
موسوی: کیفیت حضور ما در جبهه بهاینترتیب بود که یک یا چند شب قبل از عملیات از طریق تلفن مطلع میشدیم که باید در منطقه حضور یابیم و بهعنوان نیروهای اضطراری دعوت میشدیم.بهمحض رسیدن به منطقه در بیمارستانهای صحرایی که بهصورت سوله درستشده، مستقر میشدیم. سراسر سوله را طنابکشی کرده و از طنابها، سرم ها را آویزان و ستهای سرم را وصل میکردیم تا بهمحض رسیدن مجروح کارهای امدادی را بدون فوت وقت شروع کنیم. برای هر مجروح 20 الی 30 دقیقه کارهای امدادی را انجام میدادیم و خیلی سریع به پشت جبهه میفرستادیم.
نوید شاهد گلستان: لطفاً خاطرهای از دوران امداد خود برایمان بیان کنید.
موسوی: یکبار به رزمنده جوانی گفتم: خوش به حال شما که مجروح شدید، خداوند شمارا دوست دارد. اوتلنگری به من زد که فکرش را نمیکردم. در جوابم گفت: شما دو ثواب میبرید. شما من را درمان کردید و باعث شدید، دوباره به جبهه برگردم. ثواب دوباره را شما میبرید.
تعجب کردم، رزمندهای با این سن و سال کم چه تفکر عمیقی دارد. من او را بوسیدم و متقابلاً او نیز مرا بوسید و درحالیکه گریه میکرد، گفت: خوش به حال شما، ما یکبار مجروح یا شهید میشویم. این حالات صمیمی و عاطفی بین من و رزمندهها زیاد ردوبدل میشد.
نوید شاهد گلستان: بدترین شرایطی که در جبهه با آن مواجه شدید چه بود؟
موسوی: هیچوقت عملیات کربلای 5 را فراموش نمیکنم.الآن هم برای برو بچههایی که در عملیات دیدم ناراحتم. اصلاً نمیشود به تصویر کشید که آن روز بچهها چگونه مظلومانه شهید میشدند.
در منطقه عملیات کربلای 5 با یکی از بچههای امدادگر بسیجی اهل تنکابن داخل آمبولانس نشسته بودیم و دونفری تصمیم گرفتیم به خط مقدم برویم.
گردوغبار و دود ناشی از انفجار گلولههای سنگین خمپاره، کاتیوشا و تانک و ... منطقه را سیاه کرده بود و میدان دید ما کم بود. در این شرایط که بدترین شرایط جنگی محسوب میشد، وظیفه ما رسیدگی به مجروحان بود. باید به کمک آنها میشتافتیم.
یادم میآید در همین حال و هوا صحنههای زیبایی خلق شد که هیچ هنرمندی به این قشنگی نمیتوانست خلق کند.
یکی از این صحنهها مربوط به رزمنده سیهچرده و قدبلندی بود که به ابرو و چشمش ترکشخورده و لهشده و چشمش از حدقه بیرون ریخته بود. وقتی او را آوردند به کمکش رفتم. وقتی دید بچهها باجان و دل کار میکنند احساس آرامش کرد . به من گفت: اون تو چی بود که درآمد؟
گفتم اجازه بده تا نگاه کنم.
کاسه چشمش خالیشده و استخوان پیشانیاش شکسته و پره بینی چپش نبود. اما او با بیاهمیتی فقط ذکر میگفت. چقدر روحیه اش بالابود!
نوید شاهد گلستان: انگیزه شما از خدمت بهعنوان امدادگر در جبهه چه بود؟
موسوی: وقتی صحبت از جنگ میکنیم، صحبت از مرگ وزندگی است. یکی از مواردی که در جبهه در آن ضعف نداشتیم، اما در پشت جبهه به فراوانی مشاهده میشد انگیزه خدمت بود. در جبهه انگار همه اعضای یک خانواده بودند.
من متناسب با رشته شغلی و فعالیتم در جبهه مخصوصاً در عملیات کربلای 5 شهدای زیادی را جمع کردم. مجروحین زیادی را مداوا کردم و جانبازان قطع عضو زیادی را دیدم که همه آنها بدون استثنا، حالت خاصی داشتند. شاید باورکردنی نباشد که تمامی شهدای ما انگار به ما لبخند میزدند. با شهادت مظلومانهشان با آدم حرف میزدند. انگار نگرانی نداشتند و ناراحت نبودند. با شهادتشان خدمتشان تمامشده و به همهچیز رسیده بودند و من این را دیدم.اما جایم را در آن صفها که صفهای انس و وصل به خدا است پیدا نکردم.
نوید شاهد گلستان: در کدام منطقه عملیاتی و به چه صورت جانباز شدید؟
موسوی: در منطقه عملیاتی مهران، موج انفجار مرا گرفت و به اورژانس بیمارستان ایلام منتقل شدم، آمپول زدند. برای اینکه به خودم آسیبی نرسانم، دستوپایم را به تخت بستند. وقتی بیدار شدم و متوجه اوضاع شدم به پرستار گفتم: من همکار شما هستم، دستوپایم را بازکنید. دستی بهصورت کشید و گفت: بچه خوبی باشی، پایت را باز میکنم. پاهایم را باز کردند. بعد تقاضا کردم دستم را نیز باز کردند. بعد از مدتی از تخت پایین آمدم،
رفتم روی سکو جلو درب ورودی بیمارستان نشستم تا شاید یک ماشین یا آمبولانس بیاید و من با او به مقرمان در خط بروم. مدتی گذشت. یک ماشین آمبولانس آمد. رانندهاش یکی از دوستانم بود و مرا با خودش به خط مقدم برد.
نوید شاهد گلستان: درآخر اگر صحبت و پیامی با خوانندگان نوید شاهد دارید بیان کنید.
موسوی: الفبای پرستاری ایثار است. این عزیزان الفبای حرفه خود را از ایثار حضرت زینب «س» آموختهاند. پرستارانی که از جانبازان عزیز پرستاری میکنند اجرشان کمتر از جانبازی نیست، پرستاران نماد عینی ایثار اجتماعی هستند و اگر به جانبازان میگوییم مجاهدان درراه خدا این امر برای پرستارانی که از ایشان مراقبت میکنند نیز صدق میکند.
نوید شاهد گلستان:در شرایط کنونی و با توجه به شیوع کرونا در کشور بی شک عملکرد پرستاران و جامعه پزشکی نمود عینی ایثار اجتماعی است. چه صحبتی در این باره دارید؟
موسوی:قطعا همینطور است. کاری که این روزها جامعه پزشکی و پرستاران کشور انجام می دهند کم از دوران دفاع مقدس نیست، اینجا فقط جبهه ما تغییر کرده و بی شک حرکت پرستاران ما نماد عینی ایثار اجتماعی است.
نوید شاهد گلستان: با تشکر از اینکه وقت گران بهای خود را در اختیار ما قرار دادید.
گفتگو/ تینا سیادولانی
نظر شما