جنگ، صحنه رشادت بینظیر غیور مردان و شیرزنان ایران بزرگ بود که در راه وطن جانفشانی کردند
دوشنبه, ۰۷ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۵۴
نوید شاهد _ "علی اصغر دماوندی" اظهار داشت: آنچه در جنگ دیده می شد رشادت بی نظیر غیور مردان و شیرزنان ایران بزرگ بوده که هر یک در هر قسمت، گوشه ای از کارها را به دست گرفته و با دل و جان و عشق به وطن جانفشانی می کردند که در هیچ جا، در این جهان پُر آشوب دیده نشده است.
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ به مناسبت هفته دفاع مقدس یاد رزمندگانی می افتیم که عاشقانه به ندای «هل من ناصر ینصرنی» رهبرشان لبیک گفتند. در این میان قرار مصاحبه را با رزمنده ای گذاشتیم که دوران نوجوانی خود را در جبهه حق علیه باطل گذرانده است.
نوید شاهد گلستان: ابتدا خودتان را برای
خوانندگان معرفی کنید.
دماوندی: اینجانب علی اصغر «داریوش» دماوندی، متولد دوم مهرماه 1333 از شهرستان بندرگز در یک خانواده 9 نفره دارای چهار دختر و سه پسر متولد شدم.
نوید شاهد گلستان: از دوران کودکی خودتان برایمان بگویید.
دماوندی: پدرم زنده یاد فرج اله کارمند اداره آب شهرداری بندرگز و مادرم آسیه خانه دار بود. دوران کودکی، دوران خودش را دارد و شرحی دیگر، من از همان اوان جوانی به ساز علاقه وافری داشته و دایره می نواختم. بعد از مدتی سازه های کوبه ای را فرا گرفتم. ساز و تنبک را نزد استاد جمشید داوری فرا گرفته که در مکتب استاد بزرگ تنبک در خاورمیانه به نام زنده یاد استاد حسین تهرانی آموختم.
نوید شاهد گلستان: نحوه ورود به جبهه شما به چه صورت بود؟
دماوندی: بعد از تجاوز دشمن بعثی به سرکردگی امپریالیسم جنایتکار و دیگر حامیان روباه صفت، سال 1359 عازم جبهه شدم تا در کنار جوانان پرشور، یک دل، صادق، با ایمان و عشق به وطن به دفاع از کیان کشور پرداخته و با خون خویش آزادگی و سربلندی را به آیندگان تقدیم کنم و اینچنین شد متجاوزان را بیرون رانده و تاریخ را با سربلندی تحویل جوانان دادیم.
نوید شاهد گلستان: نحوه جانبازی شما به چه صورت بود؟
دماوندی: در منطقه کرخه در جنگ تن به تن مجروح شدم و از ناحیه چشم چپ در اثر اصابت ترکش دچار پارگی عصب شبکیه شدم. وقتی چشم باز کردم خود را در بیمارستان 504 ارتش دیدم. کلا هشت ماه در جبهه حضور داشتم.
نوید شاهد گلستان: از خاطرات جبهه برایمان بگوید.
دماوندی: جبهه خاطرات خوش ندارد. جنگ خانمان سوزی بود که باعث از دست دادن بهترین فرزندان این مرزو بوم شد. در حمله ای که داشتیم من به عنوان فرمانده تانک بی- آی- پی- وان حدود چهل تن از بعثی ها را به اسارت خود درآوردم.
یکی موضوع برایم سوال برانگیز بود که بعد از اسارت به پایمان می افتادند و با التماس دخیل ام دخیل ام می گفتند.
ولی قبل از اسارت با تفنگ دوربین دار تا آخرین فشنگ می جنگیدند.
نوید شاهد گلستان: بعد از جنگ تحمیلی در چه زمینه ای فعالیت داشتید.
دماوندی: بعد از جنگ فعالیت ادبی را دنبال نمودم و به پژوهش پرداختم. قسمتی هم جهت امرار معاش به کار پرداختم. تشکیل خانواده دادم و در اوقات فراغت ساز مورد علاقه ام را دنبال می کردم و همراه دیگر دوستان هم رزم برای سازندگی ایرانی بهتر، برای آینده گان تلاش کردیم.
به قول سیمین بهبهانی
دوباره می سازمت ای وطن، اگر چه با خشت و جان خویش
ستون به سقف تومی زنم، اگر چه با استخوان خویش
نوید شاهد گلستان: چندین نوبت به جبهه اعزام شدید.
دماوندی: یک مرتبه به مدت هشت ماه در جبهه کرخه، اهواز، دزفول و ...
نوید شاهد گلستان: وقایع دوران جنگ را چگونه دیدید و حضورتان در جنگ به چه شکلی بود.
دماوندی: آنچه در جنگ دیده می شد رشادت بی نظیر غیور مردان و شیرزنان ایران بزرگ بوده که هر یک در هر قسمت گوشه ای از کارها را به دست گرفته و با دل و جان و عشق به وطن جانفشانی می کردند که در هیچ جا در این جهان پرآشوب دیده نشده است.
گفت و گو / تینا سیادولانی
نظر شما