مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی، قطع طمع دشمنان از خاک ایران بود
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ دفاع مقدّس در تاریخ ملت ایران، از دوران تأثیرگذار و فراموش نشدنی است. یاد خاطرات آن دوران، علاوه بر ارج نهادن به فرهنگ فداکاری و ایثارگری، زمینهساز آشنایی نسلهای آینده با فرهنگ جهاد و دفاع از حق و تمامیّت ارضی ایران است. به همین بهانه خدمت یکی از رزمندگان آن دوران، دکتر ابراهیم گرزالدین رسیدیم تا از نقش آفرینی در صحنههاى نظامى و فرهنگى دفاع مقدّس برایمان بگویند.
نوید شاهد گلستان: خودتان را معرفی کنید.
گرزالدین: اینجانب ابراهیم گرزالدین، جانباز ۵۰ درصد جنگ تحمیلی، فرزند رستم، در روستای قلندر محله شهر گرگان، استان گلستان متولد شدم. تمام خاطرات تلخ و شیرین و شیطنتهای کودکی من، دوران خوش مدرسه، بازیهای کودکی همگی در همین روستای سرسبز بود.
نوید شاهد گلستان: از دوران پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی برایمان بگوید.
گرزالدین: در دوران قبل از انقلاب، من کودکی ۸ ساله بودم، ولی با همان سن کمی که داشتم شور و اشتیاق خانواده و مردم روستا را برای شرکت در مراسم مذهبی و تظاهراتها با تمام وجود احساس میکردم به همین دلیل همزمان با رشد جسمانی، روحیه انقلابی نیز با تک تک سلول هایم عجین شد.
روز پیروزی انقلاب را با همان سن کم خود به خوبی به خاطر دارم. چنان شور و شوقی محیط کوچک و صمیمی روستا را فرا گرفته بود که تا آن روز روستا به خود ندیده بود. بوی اسپند مادر، شیرینیهای خانگی که در سینی های بزرگ دست به دست می شد، لباسهای رنگی کودکان و لبخند پیرمردهای روستا که امیدی به روشنایی این شب های سیاه نداشتند، فضای روستا را بسیار دیدنی کرده بود.
نوید شاهد گلستان؛ چه شد تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟
گرزالدین: هنوز شیرینی پیروزی انقلاب اسلامی زیر زبانمان بود که جنگ تحمیلی ابرقدرتها با ایران آغاز شد. مردم روستا از پیر و جوان همگی برای دفاع از این مرز و بوم به فرمان رهبر کبیر انقلاب در مسجدها صف کشیدند. همه به هر نحوی که میتوانستند کوتاهی نمیکردند.
عدهای از جان خود و عدهای دیگر که شرایط دفاع را نداشتند با مال خود و زنها و دختران روستایی با بافتن لباسهای زمستانی، پختن نان و ... سعی میکردند نقشی را ایفا کنند.
نوید شاهد گلستان: چگونه عازم جبهه شدید.
گرزالدین: من و دوستانم بارها برای ثبت نام به جبهه اقدام کرده بودیم، ولی با توجه به سن کمی که داشتیم هر بار با جواب منفی مسئول بسیج ناامید میشدیم. بالاخره تلاش و اصرارهای ما به نتیجه رسید. سرانجام در تاریخ یکم مرداد سال ۱۳۶۵ با رفتن به جبهه ما موافقت شد. ابتدا ما را به یک دوره ۴۵ روزه آموزش به شهر ساری فرستادند. از آنجا چهارماه در پاسگاه مرزی کردستان مشغول خدمت رسانی بودم.
نوید شاهد گلستان: در چه عملیات هایی شرکت داشتید؟
گرزالدین: در کردستان در عملیاتهای زیادی شرکت داشتم. یک روز در یکی از عملیاتها سال ۶۵ قرار بر این بود که شبانه به پاسگاهی در مرز عراق حمله کنیم. از دو بعدازظهر تا چهار صبح، کوههای صعب العبور کردستان را با شرایط بد جوی طی کردیم. گاها در طی مسیر سینه خیز این مسیر را طی نموده مجبور بودیم که مینهای زیادی را خنثی کنیم.
در طی عملیات تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت رسیدند. آن روز ما توانستیم به سختی پاسگاه عراق را بگیریم.
عملیات دیگر من در منطقه فاو بود که ۴۵ روز در آنجا حضور داشتیم. در طول مدتی که ما در آنجا بودیم، دور منطقه را یک حلقه سیم خاردار کشیده بودیم. به صراحت ترس و وحشت نیروهای بعثی را به چشم میدیدم، آنها حتی جرئت نداشتند گلولهای به سمت نیروهای ما رها کنند.
نوید شاهد گلستان: از لحظه مجروحیت تان برایمان بگوید.
گرزالدین: زجر و درد مجروحیت، روی تخت بیمارستان افتادن خیلی سخت است. هیچ کدام از بچه های ما دوست نداشتند مجروح بشوند؛ دوست نداشتند اسیر بشوند، همیشه در دعاهایمان این را می گفتیم: «خدایا جوری ما را لایق و قابل بدان که شهید بشویم.»
سال ۱۳۶۷ قبل از مجروحیت، ۱۵ روز در منطقه شلمچه و در گردان امام محمد باقر (ع) حضور داشتم. بچههای گردان همگی به عقب خط رفته بودند. من به عنوان فرمانده دسته در حال شناسایی خط عراقیها بودم که یک خمپاره ۶۰ به سمت ما پرتاب کردند. تکههای خمپاره به پا، شکم و بدنم اصابت کرد به حالت نیمه هوش بودم. چشمان و گوش هایم به خوبی نه میدید و نه میشنید. خون زیادی از من رفت. فورا من را به اهواز، بیمارستان شهید بقایی منتقل کردند؛ از آنجا به مشهد منتقل شدم.
به علت جراحتهای بیشمار از ناحیه ساق پا پشت زانو شکم و سر به مدت شش ماه در بیمارستان بستری بودم. در این مدت سه مرتبه پا و دو مرتبه شکم من را جراحی کردند. معده من جراحت زیادی دیده بود. به ساق پایم ۱۵ کیلو وزنه آویران کرده بودند تا پایم کوتاه نشود. در آن مدت لحظههای سختی را سپری کردم.
نوید شاهد گلستان: خانواده چگونه متوجه مجروحیت شما شدند؟
گرزالدین: در یکی از این روزها یکی از پرستارها به من گفت: چرا شما هیچ ملاقات کنندهای ندارید. در حالی که لبخند بر لب داشتم گفتم: چون به آنها نگفته ام که مجروح شده ام زیرا نمیخواهم آنها را نگران کنم. با اصرارهای پرستار شماره منزل خود را به آنها دادم. بعد سه روز خانواده، خود را به مشهد رساندند. از این طریق آنها از مجروحیت من با خبر شدند. بعد از چند ماه برای ادامه درمان مرا به بیمارستان ۵ آذر گرگان منتقل کردند. در آنجا از طرف نماینده ولایت فقیه برای دلجویی به دیدن من آمدند.
نوید شاهد گلستان: سال های بعد از مجروحیت به چه صورت گذشت.
گرزالدین: سال ۷۰ به استخدام بانک صادرات درآمدم. بعد از آن ازدواج کردم ماحصل این ازدواج یک پسر و دو فرزند دختر است.
نوید شاهد گلستان: تصویری فراموش نشدنی از جبهه را برای ما بیان کنید.
گرزالدین: جبهه همه اش عشق بود و ایثار. اگر من عشق مجازی را لازمه عشق حقیقی بدانم، بهترین و بالاترین درجه عشق مجازی را در جبهه ها دیدم. چون لحظه ای از عشق حقیقی جدا نبود و آن چیزی نبود جز دوست داشتن نعمات خدا.
نوید شاهد گلستان: به نظر شما مهمترین دستاورد جنگ ایران و عراق چه بود؟
گرزالدین: به نظر من اقتدار و امنیّت ملّی و قطع طمع دشمنان از خاک مقدّس ایران اسلامی و نومیدی از غارت منابع آن در سایه خودکفایی نظامی و دفاعی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی در هشت سال دفاع مقدس است.
نوید شاهد گلستان: فکر میکنم ایثار را میتوان با بازگو کردن خاطراتی که رزمندگان در دفاع مقدس داشتند، منتقل کرد. نظر شما چیست؟
گرزالدین: درک خاطرات برای بچههای ما هم که بچههای جانباز هستند سخت است. پذیرش خاطرات از شرایط سخت آن زمان و فداکاری بچهها باورش برای این نسل سخت است. شرایط حال حاضر بسیار تغییر کرده است. ما زمان جنگ باافتخار میگفتیم که رزمنده هستیم، بسیجی هستیم، جانباز هستیم، ولی الآن بچه من میگوید، اگر بگویم پدرم جانباز است یا فرزند شهید هستم، همه به شکل دیگری به من نگاه میکنند، از این عنوان فراری هستند،
نوید شاهد گلستان: به عنوان آخرین سخن چه پیامی برای مردم دارید.
گرزالدین: پیام من به مسئولین این است؛ به فکر جوانان باشید اشتغال جوانها را جدی بگیرید. پیام دیگرم برای جوانان این مرزو بوم این است که با هوشیاری تمام توطئههای دشمنان را خنثی کنند، مطیع ولایت فقیه باشند. نگذارند وجبی از خاک این مرزو بوم به دست غارتگران و متجاوزان بیافتد چون برای وجب به وجب این خاک خونها ریخته شده است و در آخر راه شهیدان را ادامه دهند.
گفتگو/ تینا سیادولانی