اینجا بعثی ها از سایه خود می ترسند!
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید عزیزالله قربانی، بیستم مرداد ۱۳۴۳در شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش بیگم نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۶ در خرمال عراق با سمت فرمانده گروهان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای امامزاده عبدالله زادگاهش واقع است.
«بسمه تعالی»
با درود و سلام بی کران بر امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود بر ارواح طیبه و مطهر شهدا از یاسر و سمیه تا به حال و تا شهدای انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) و با سلام و درود بی پایان بر خانوادههای معظم شهدا علی الخصوص فرزندان دلیر و شجاع شهدا حضور محترم پسر دایی عزیزم «سید ابراهیم میر حسینی» سلام علیکم.
پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما و خانواده را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم هر گاه از حال پسر عمه ات عزیزالله خواسته باشی الحمدالله خوبم و به دعاگویی وجود شریف مشغول هستم.
ابراهیم جان، ما الان در منطقه هفت تپه هستیم و قرار بود ما را آموزش غواصی بدهند که بتوانیم برویم زیرآب و شنا کنیم و عراقیها را با نارنجک سقط کنیم. البته فعلا ما را در این منطقه نگه داشته اند و خطّ مقدم نبرده اند.
ابراهیم جان، یک شب یکی از بسیجیها رفته بود کنار سنگرشان ناگهان دید چند عراقی که برای شناسایی آمده بودند به سنگرشان نزدیک شدند و بسیجی بی اختیار آفتابه را گرفت به طرف عراقیها و گفت «قف» یعنی به زبان عربی گفت «ایست»؟!
عراقیهای بیچاره فکر کردند که ایرانیها چی اسلحه جدیدی درست کرده اند و با اینکه خیلی ناترس و قوی بودند اسلحه هایشان را انداختند و خودشان را تسلیم کردند. خلاصه ابراهیم جان، بعثیها از سایه خودشان میترسند.
خب ابراهیم جان، مشق و درس ت را انجام میدهی یا نه؟ مشق هایت را نوشتی؟ درسهایت را خواندی؟ ابراهیم جان دیگر عرضی ندارم جز اینکه برایم در موقع نمازها که در مسجد میخوانی دعا بکنی که انشاءالله هر چه زودتر رزمندگان اسلام پیروز بشوند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
خداحافظ ۶۵/۲/۸