یک جانباز گلستانی در گفتگو با نوید شاهد: نوجوانی بیش نبودم که توسط ساواک دستگیر شدم
سهشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۱۹
جانباز "علی اصغر حیدری قلعه " در گفتگو با نوید شاهد گلستان می گوید: « یک بار ساواک برای شناسایی ما به مدرسه آمد. از مدیر مدرسه تحقیق کرد. چون من و سه نفر از دوستانم با معلم ریاضی که یک انقلابی مبارز بود ارتباط نزدیکی داشتیم توسط ساواک دستگیر و بازجویی شدیم. » در ادامه متن کامل این مصاحبه را می خوانید.
نوید شاهد گلستان: ضمن عرض سلام و تشکر از قبول دعوت لطفا خودتان را برای خوانندگان نوید شاهد معرفی کنید.
حیدری قلعه: اینجانب علیاصغر حیدری قلعه فرزند محمدعلی و زهرا در تاریخ یکم فروردین 1342 در روستای قلعه پایان از توابع شهرستان بهشهر در خانوادهای کشاورز و روستایی به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی خود را تا پایه سوم در زادگاه خود و ادامه آن را تا پایان دوره راهنمایی را در شهر بهشهر به پایان رساندم.
نوید شاهد گلستان: دوران کودکی و تحصیل شما به چه صورت گذشت؟
حیدری قلعه: سال 1357 اوج انقلاب مصادف با پایان تحصیل من در مقطع راهنمایی بود. به دلیل علاقمندی به ورزش بسکتبال از ورزشکاران خوب در این رشته بودم. یکی از دلایل افت تحصیلی من ورزش بود که باعث شد هر پایه تحصیلی را دو سال بخوانم. نهایتا بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در سال 1363موفق به اخذ دیپلم شدم و به سربازی رفتم.
نوید شاهد گلستان: فعالیتهای سیاسی خود را از چه زمانی و چگونه آغاز کردید؟
حیدری قلعه: در پایه سوم راهنمایی تحصیلی درس میخواندم. به دلیل علاقمندی به ورزش بسکتبال معمولا هر کلاس را دو سال میخواندم. سه یا چهار نفر از دوستان بودیم که صبحها ساعت 5:30 دقیقه برای ورزش با معلم ریاضی خودمان به نام «رمضان موسی زاده» به کوهپایهای که در نزدیکی شهر بهشهر واقعشده بود میرفتیم.
بعضی از روزها معلم ریاضی بعد از ورزش به ما آدرس میداد که «بسته کاغذی را که داخل پلاستیک پیچیده شده است و در داخل نهردر فلان مسیر گذاشتهشده است، با خودت برایم به یار.»
من غافل از اینکه بسته کاغذ حاوی اطلاعات و اعلامیههای ممنوعه حضرت امام خمینی «ره» است. ناگفته نماند او از افراد فعال سیاسی و مذهبی شهر بهشهر بود. برگهها را در سطح شهر بین افراد مشخص پخش میکرد. بعد ازانقلاب متوجه شدم او از مبارزان و انقلابیون است.
نوید شاهد گلستان: آیا در آن زمان توسط ساواک دستگیرشده بودید؟
حیدری قلعه: اوایل سال 1357 بود که یکبار ساواک من را گرفت و به شهربانی انتقال داد. ساواک برای شناسایی و جلب ما به مدرسه آمد و از مدیر مدرسه تحقیق کرد. وقتی مدیر مدرسه به آنها گفت: چهار نفر از دانش آموزان با معلم ریاضی ارتباط صمیمانه دارند. ساواک به ما شک کرد و ما را از مدرسه به شهربانی برد. در شهربانی من را دوتا سیلی زدند و تحقیق کردند وقتی مطمئن شدن که ارتباط ما مخصوصاً من با ایشان سازمانیافته نیست تعهد گرفتند که ارتباط خود را با آنها قطع کنم.
نوید شاهد گلستان: چه زمان و به چه صورت عازم جبهه شدید؟
حیدری قلعه: سال 1363 موفق به اخذ مدرک دیپلم شدم. همان سال نیز به خدمت سربازی اعزام و در لشکر 21 حمزه مشغول به خدمت شدم. گردان ما یک گردان به خصوصی ازنظر نوع کار و ترکیب افراد بود و مأموریت گردان ما دفاع در خط پدافندی و یا عملیات آفندی بود.
در مهرماه سال 1363 برای آموزش عازم شدم و در بهمنماه همان سال نیز دوره آموزش ام به پایان رسید و به همراه گردان به منطقه عملیاتی شلمچه با سمت بیسیمچی اعزام شدم.
نوید شاهد گلستان: قدری از خاطرت جبهه برایمان بگویید.
حیدری قلعه: یک سری از گلولههای خمپاره در زمان جنگ بهوسیله ایران تولید میشد. یکبار یکی از همین گلولههای ساخت ایران را به منطقه عملیاتی آوردند. فرمانده دستور داد یکی از گلولهها را برای آزمایش ببرید. گلوله را گرفتم و برای آزمایش نزد فرماندهی قبضه خمپاره بردم تا شلیک کنیم. فرماندهی قبضه گفت: شما گلوله را بدهید ما خودمان خدمه داریم، آزمایش میکنیم و نتیجه آزمایش را گزارش میکنیم.
خیلی تمایل داشتم شخصاً آزمایش را انجام بدهم و برای این کار اصرار کردم، اما او نگذاشت و به خدمه قبضه دستور داد: گلوله را از من گرفت. خرج پرتاب را وصل کرد و داخل استوانه خمپاره قرارداد و آن را برای شلیک رها کرد. خمپاره بهمحض اینک به انتهای قبضه رسید منفجر شد و استوانه قبضه خمپاره نیز مانند موزی پوستکنده باشند، پاره شد و لبههایش برگشت و هر دو پای سربازی که خدمه قبضه بود و گلوله را از من تحویل گرفت، قطع شد.
بلافاصله او را برای مداوا به پشت جبهه انتقال دادند. بعدها شنیدم او جانباز شده وزنده است.
نوید شاهد گلستان: در چه عملیاتی به درجه رفیع جانبازی نایل شدید؟
حیدری قلعه: در مورخ یازدهم آذر 1363 در خط سیوپنج متری شلمچه مستقر بودیم. قرار بود ازآنجا به خط سیصد و پنجاه متری منتقل شویم. برای پدافند خط ر از نیروهای بسیج و سپاه تحویل گرفتیم. باید آن را به نیروهای ژاندارمری تحویل میدادیم. فرماندهی گردان دستور داد: تمام وسایل و امکانات را جمع کنیم. اما من گفتم: امکانات ما بماند و ما از سپاه پاسداران مابه ازای آن را تحویل بگیریم، اما فرماندهی یگان این پیشنهاد را قبول نکرد.
عراقیها نسبت به منطقه اشراف داشتند. درحالیکه سیمهای تلفن صحرایی را جمع میکردم، در نزدیکی من خمپارهای به زمین خورد و یکلحظه موج انفجار مرا گرفت و با اصابت ترکش آن مجروح شدم و چیزی نفهمیدم.
زمانی که به خود آمدم در بیمارستان لقمان حکیم تهران بستری بودم. ترکش بهصورت و پایم اصابت کرده بود.
یک هفته در بیمارستان بستری بودم، بعدازاین که به هوش آمدم به خانواده آم اطلاع دادند درمانم دوماه طول کشید. بعدازآن مجدداً بنا به میل خودم و بهرغم معافیت از رزم به جبهه رفتم.
بار دوم در منطقه شرحانی از ناحیه سر دچار موج انفجار شدم. اورژانس منطقه عملیاتی، من را خیلی سریع به بهداری صحرایی انتقال داد. چون نیرو کم بود، بازهم به خط مقدم برگشتم.
نوید شاهد گلستان:در شرایط کنونی و با توجه به شیوع کرونا در کشور بی شک عملکرد پرستاران و جامعه پزشکی نمود عینی ایثار اجتماعی است. چه صحبتی در این باره دارید؟
حیدری قلعه: ایثار پزشکان، پرستاران و همه کادر درمانی کشور امروز یادآور ایثارگریها، همدلیها و استقامت دوران ۸ سال دفاع مقدس است. آنها نماد صبوری و مهربانی هستند. آن زمان ما بیش از هشت سال با دشمنان قسمخورده جمهوری اسلامی به دفاع برخواستیم و امروز آنها در جنگ بیولوژیک در حال مبارزه و دفاع هستند.
نوید شاهد گلستان: ممنون که وقت خود را در اختیار خوانندگان نوید شاهد قراردادید.
مصاحبه / تینا سیادولانی
نظر شما